ویرگول
ورودثبت نام
محمدمهدی کریمی
محمدمهدی کریمیهنرجوی سینما | یادداشتی خام دستانه بر آثار سینمایی
محمدمهدی کریمی
محمدمهدی کریمی
خواندن ۶ دقیقه·۸ ماه پیش

نقد فیلم قیصر | جرقه موج نوی سینمای ایران

سال 1348، زمانی است که سینمای ایران تحت سلطه پدیده‌ای به نام «فیلم فارسی» قرار دارد. آثاری پر زرق‌وبرق، سرگرم‌کننده، همراه با موسیقی و رقص، و داستان‌هایی اغلب سطحی با قهرمانانی کلیشه‌ای. فیلم‌هایی که بیشتر برای گیشه ساخته می‌شدند و کمتر به دغدغه‌های اجتماعی یا واقعیت جامعه‌ی ایرانی می‌پرداختند و عموماً برگرفته از آثار غربی بودند که هیچ مناسبتی با جامعه ایرانی نداشتند.
همین زمان است که مسعود کیمیایی پس از شکست فیلم اولش«بیگانه بیا»، در گیشه، با «قیصر» برمیگردد و مفهوم جدیدی از سینما را با نگاه تازه‌ای به مفهوم قهرمان و عدالت شخصی مطرح میکند و راه را برای سینمای مؤلف و اجتماعی ایران هموار می‌سازد.

فیلم قیصر که در سال ۱۳۴۸ به نویسندگی و کارگردانی مسعود کیمیایی ساخته شد، داستان مردی از طبقه‌ی پایین جامعه، که پس از وقوع یک تراژدی خانوادگی، تصمیم می‌گیرد خودش دست به کار شود و عدالت را آن‌طور که خودش می‌فهمد، اجرا کند. این فیلم در ژانر درام‌جنایی جای می‌گیرد و از جمله بازیگران اصلی آن می‌توان به بهروز وثوقی در نقش قیصر که یکی از نقاط عطف کارنامه‌ی اوست؛ تلفیقی از خشم درونی، وقار و سکوت که به شخصیت قیصر عمق بخشیده. ناصر ملک‌مطیعی، پوری بنایی، جمشید مشایخی و ایران دفتری اشاره کرد.

دلیل موفقیت قیصر

قیصر به نوعی یک نوآر ایرانیزه شده است. دلیل موفقیت قیصر همین ایرانی بودن است. می‌توان گفت این درسی بود که شکست بیگانه بیا به کیمیایی داد. فیلم در تمام اجزایش بوی ایران می‌دهد، از تیتراژ آغازین فیلم که توسط کیارستمی انجام شده تا داستان و شخصیت و موسیقی. قیصر، در ایرانی بودنش نیز صادق و واقع‌گراست و قشر متوسط جامعه را بدون هیچ سانسوری به تصویر می‌کشد، چیزی که گمشده سینمای امروز ماست؛ در قیصر خبری از یک خانواده ثروتمند که هیچ احساس ایرانی بودنی ندارند نیست، از طرفی خبری از یک خانواده فقیر و عقب مانده هم نیست. قیصر سعی دارد واقعیت یک خانواده ایرانی را به نمایش بگذارد. همانطور که ابایی از نمایش مفاهیمی چون توبه، زیارت و دعا ندارد، از نمایش خوردن الکل، هوس و... هم ابایی ندارد.
دوربین او مانند یک مستند، کوچه و بازار و خیابان هرچه رئال‌تر به تصویر میکشد.
هرچند هنوز هم حضور فیلم فارسی در آن دیده می‌شود و زمان زیادی صرف رقص و آواز می‌شود، که اقتضای گیشه زمان خودش است.
از طرفی همین ایرانی بودن است که مانع دیده شدن بین‌المللی قیصر در برابر «گاو» داریویش مهرجویی می‌شود.


فیلمنامه‌ی کیمیایی ساختاری کلاسیک دارد، سفر قهرمان با انگیزه‌ای شخصی، در بستر جامعه‌ای معیوب. روایت ساده و خطی است، اما لایه‌های معنایی آن از فروپاشی نهادهای سنتی گرفته تا ناکارآمدی قانون، آن را به فیلمی پیچیده بدل می‌کند. شخصیت‌ها، همگی به‌خوبی پرداخته شده‌اند، دایی(جمشید مشایخی) که پهلوانی از نسل پیشین است. شاهنامه میخواند و با آرامشش، گذشت را راه حل مسئله میداند. فرمون(ناصر ملک مطیعی) برادری که زمانی همه محل از او حساب می‌بردند، اما پس از توبه در مکه چاقوکشی را کنار گذاشته و یک قصاب ساده شده است‌‌، اما باز به خودش اجازه نمی‌دهد در مقابل ظلم سکوت کند. و بالاخره قیصر(بهروز وثوقی) برادر کوچک که بعد از برگشت از کار، متوجه می‌شود که خواهر و برادرش را از دست داده؛ او حالا فقط یک دلیل برای زندگی دارد، انتقام. اما قبل از آن باید هم به قولش به ننه عمل کند و او را زیارت ببرد، و اینکه مهرش را از دل اعظم خارج کند.

اما شاید اعظم(پوری بنایی) شیرینی خورده قیصر و برادر او شخصیت‌هایی سطحی باشند، هرچند شرایط برای اعظم خیلی بهتر است، اما باز هم رابطه او و قیصر به تکامل نمی‌رسد. برادر او که در دو حضورش، صرفا نقش کسی را بازی می‌کند که از در وارد می‌شود، اخباری از برادران آب منگل را به قیصر می‌دهد تا او وارد عمل شود، همین.


تعليق، نماد، فرم

کیمیایی در قیصر، مهارتش در نمادسازی، تعلیق، رسیدن به فرم و همچنین شکستن آن را به رخ می‌کشد و اینکار را از همان سکانس اول شروع می‌کند، در جایی که تخت خالی درون آمبولانس را نشان می‌دهد. بعد از آن روی صندلی‌های بیمارستان، بزرگ کردن فرمون و قیصر توسط دایی و مادر آغاز می‌شود، طوری فرمون و قیصر را بزرگ می‌کند که از آنها در ذهن مخاطب یک آدم خشن و در ابعاد بزرگ ایجاد می‌کند. اما پس از وارد شدن قهرمانانه فرمون در لباس قصابی، از او یک شخصیت آرام می‌بینیم که دعا می‌کند، در اینصورت قیصر، شخصیت اصلی فیلم که هنوز وارد ماجرا نشده است، باید آدمی باشد بسیار بزرگتر و قهرمان‌تر از فرمون؛ اما ورود او حتی از فرمون هم ساده تر است، خسته و خواب آلود و ناشناخته شده، خودش را از قطار به خانه می‌رساند و سوغاتی می‌دهد، الکل مینوشد، خام دعوت یک زن می‌شود، زیارت میرود، برخلاف رسم پهلوانی چاقو می‌کشد و... قیصر یک مرد کاملا عادیست.

و یکی از بهترین تعلیق های فیلم، زمانی که قیصر با در قفل شده روبرو میشود، یعنی چه شده؟ همه هستند اما مادر کجاست؟ حالش بد شده؟ مرده؟ یا کشته شده؟ اما متاسفانه از بعد همین نقطه است که فیلم دچار افول می‌شود و به سمت فیلم فارسی شدن حرکت میکند. خبری از اکتشاف نیست، گویی که می‌خواهند زودتر فیلم را جمع کنند، همه چیز در ساده ترین شکل ممکن کنار هم چیده می‌شود تا قیصر داستان را پیش ببرد.

کیمیایی از همه چیز برای رسیدن به فرم ایرانی‌اش استفاده میکند. از موسیقی زیبای اسفندیار منفردزاده گرفته که در زمان تعقیب و گریز به اوج می‌رسد، اما در بخشی از فیلم، کیمیایی هنرمندانه این قاعده را می‌شکند؛ آنجایی که قیصر در حال عادی جلوه دادن خود در مقابل برادر اعظم است، با شنیدن اخبار دیگر برادر آب منگل به فکر فرو می‌رود و موسیقی آغاز می‌شود، گویی که به چگونگی کشتن او فکر می‌کند و درست در زمانی که مخاطب انتظار دارد هر لحظه وارد سکانس قتل شود، موسیقی قطع می‌شود و قیصر به مکالمه‌اش با برادر اعظم ادامه می‌دهد.

محل‌ ‌قتل ها نیز هرکدام حرف‌ها برای گفتن دارد. رها کردن فرمون روی سقف حمام، اولین قتل قیصر در حمام با تصاویر عالی مازیار پرتو و با گوشه چشمی به «سایکو» هیچکاک. تعقیب و گریز زیبای کشتارگاه و کات‌های موازی بین آب منگل و گاو در حال سلاخی با قاب‌هایی یکی از یکی بهتر مازیار پرتو، هرچند تدوین او در این بخش کمی دچار ضعف میشود و آن چیزی که در ذهن کارگردان بوده ساخته نمیشود. و آخرین قتل در محل قطارهای اسقاطی که باز هم قضیه فیلمبرداری و تدوین کشتارگاه تکرار میشود، هرچند نه به بدی آن. بطور کلی دوربین مازیار پرتو عملکرد خیلی بهتری نسبت به تدوین او دارد، قاب‌‌ها و بویژه روی دست‌هایی دارد که حرف میزنند، اما این به این معنی نیست که تدوین بدی دارد.
از سایر نمادها میتوان به ماهی در تنگ، درست کردن پاشنه کفش و بسته شدن شاهنامه توسط دایی که پایان یک تفکر را نشان میدهد، اشاره کنیم.


قیصر هنوز هم مهم است چون برخلاف جریان غالب زمان خود، نگاهی تازه به سینما و قهرمان ارائه می‌دهد. فیلمی است که سینمای ایران را از سطح صرفاً سرگرم‌کننده بودن، به عرصه‌ای برای بازتاب واقعیت اجتماعی و بیان دغدغه‌های مردمی رساند. قیصر توانست با زبان خودش، با تصویر کردن آدم‌هایی آشنا در فضاهایی ملموس، نشان دهد که سینما می‌تواند از دل همین کوچه و خیابان معنا پیدا کند. میراثِ قیصر، راه‌اندازی جریانی تازه در سینمای ایران است؛ جریانی که بعدها توسط سایر فیلم‌سازان دنبال شد. از دل قیصر، نه فقط قهرمان، که فرم و روایت هم متحول شد.

یادداشتی از محمد مهدی کریمی با احترام به آقای کیمیایی

قیصربهروز وثوقینقد فیلمسینما
۸
۳
محمدمهدی کریمی
محمدمهدی کریمی
هنرجوی سینما | یادداشتی خام دستانه بر آثار سینمایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید