مهدی جلالی
مهدی جلالی
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

چیشد که دنبال یاد گیری زبان رفتم :



فک کنم 9 یا 10 سالم بود . نمیدونم چیشد یهو یه جرقه خورد تو ذهنم که برم زبان یاد بگیرم ... هیچ ایده ای هم درموردش نداشتم . یه زبان کاملا ناشناخته ای واسم بود ... مثه اینه که یهویی به ذهنتون برسه برین چینی یاد بگیرید همین قدر مبهم
از اون روز تصمیم گرفتم برم دنبالش ، به مامانم گفتم اگه کتابی توی خونه هست که من میتونم باهاش زبان یاد بگیرم واسم بیار . یه کتاب پیدا کرد واسم فقط در حد حیوانات و میوه ها بود .... با همون کتاب استارت رو زدم
بعد به خالم گفتم بهم یاد بده و با اون شروع کردم ..... یه چند وقتی گذشت . صبح از خواب بیدار شدم ( تابستون بود ) مامانم بهم گفت یکی از همسایه ها ، میخواد به بچه های کوچه زبان یاد بده . میخوای تو هم شرکت کنی ؟
منو میگی ؟؟؟؟ ذوق مرگ شدم یعنی..... اون موقع نمیدونستم قانون جذب و اینا چیه ولی الان مطمعنم همین قانون بوده که این کلاسو سر راه من قرار داده .. چی از این بهتر ؟؟؟؟ البته من نمیشناختمشون ولی خداروشکر میکنم که باهاشون آشنا شدم ... چون هنوز که هنوزه با اون معلم ( همسایه ) در ارتباطم .....
خلاصه من رفتم سر کلاس ... تقریبا 2 سالی میرفتم ... توی این دوسال همه ی کلاس هارو مرتب شرکت میکردم... حتی میشد بعضی روزا ، بچه های دیگه باهم هماهنگ میکردن که کلاس نیان و به من اطلاع نمیدادن چون اونها توی کوچه ی بعدی بودن ؛ و من خودم تنهایی میرفتم کلاس
از سال چهارم دبستان هم واسمون کلاس زبان گذاشتن .... چه معلمیییییی .... اینقدر لهجه ش قشنگ بود که هنوز یادمهههه .... یعنی غلیظ تر از یه نیتیو حرف میزد ... موبایلشم که سر کلاس زنگ میخورد یه کلمه هم فارسی با طرف مقابل حرف نمیزد ..... بعدشم رفت کانادا ... هههععییییی
گذشت و گذشت تا توی دوران راهنمایی دو ترم زبان توی فرهنگسرای محله مون خوندم . 2 ترم هم توی گویش گذروندم . گویش موسسه ی خیلی خوبی بود .... همون باعث شد که بتونم خوب حرف بزنم ...
بعد از اون زبانو ول کردم و رفتم دبیرستان .... توی 4 سال دبیرستان زبانم به شدت افت کردددد . متنفرم از اون شرایط ... خداروشکر تموم شد .. دوره ی ننگینی بود
توی دانشگاه ، علیرغم میل باطنیم رشته ی حسابداری قبول شدم ... مثل خیلیای دیگه ، با در نظر گرفتن بازار کار ، اون رشته رو انتخاب کردم . یکی دیگه از حماقت هایی که کردم همین بود ... چون دبیرستان هم به جای اینکه برم هنر بخونم ( چون به هنر علاقه دارم ) ، رفتم ریاضی خوندم
بگذریم ....
سال اول دانشگاه گذشت ...
دیگه تصمیم گرفتم برم دنبال زبان و به طور جدی بخونمش و برم کلاس ... یادمه با پسر عموم رفتیم آموزشگاه ره جویان ( توی اصفهان ) یه وقت تعیین سطح گرفتم . روزشو بهم گفت و طبق تاریخ ، رفتم واسه تعیین سطح.
تنهایی حوصلشو نداشتم . با یکی از دوستام رفتم . توی نوبت که بودم ، اسم یه دختر بچه رو صدا زد که بره توی اتاق واسه ی تعیین سطح . به دوستم گفتم تو خجالت نمبکشی کلاس زبان نمیری ؟؟؟ نگاه کن ! نصف تو سن داره ...
اونم تحت تاثیر قرار گرفت و رفت واسه خودشم یه نوبت بگیره . ( راستش فک نمیکردم حرفم روش تاثیر بذاره ) هر چند دوستم یه ترم بیشتر نخوند .
چند دقیقه ای منتظر موندیم که صدام زدن . رفتم داخل ... خانم مراحل ، مسئول تعیین سطح از بچه ها بود . بعد ها فهمیدم سر دبیر آموزشگاهه و کارش خیلی درسته ( استاد خودمم خانم مراحل بودن )
بعد تعیین سطح بهم گفتن دایره لغاتت خیلی پایینه . سعی کن کلمه زیاد یاد بگیری ...
عاقا سرتونو درد نیارم .....
دو سال و نیم به طور پیوسته اونجا زبان خوندم که بالاخره تموم شد .... همه ی ترم ها رو پاس کردم ( کتاب های تاپ ناچ و سامیت ) * اینم بگم که بعدش رشتمو عوض کردم و مترجمی زبان رو انتخاب کردم *
الانم که توی دارم تلاش میکنم غول آیلتسو بکشنم و دلو بزنم به دریا و برم آزمون بدم .... هر چند استرس دارم و یه جورایی از آزمونش میترسم ولی باید انجامش بدم .


زبان انگلیسیانگلیسیکلاس زبانیادگیری
دانشجوی زبان انگلیسی - تدوینگر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید