Mahdi Khodaei
Mahdi Khodaei
خواندن ۹ دقیقه·۳ سال پیش

بررسی اجمالی سینمای دینی

سینما به عنوان یک مدیوم و قالب هنری، جایگاه ویژه‌ای در بین سایر رسانه‌های رقیب خود دارد. علم سینما روز به روز و چه بسا، فیلم به فیلم در حال رشد بوده و هر روز شاهد ظهور سبک‌های جدیدِ شخصیت پردازی‌ها و قصه گویی‌ها  در آن هستیم.

از طرف دیگر، نهاد دین برای گسترش ایدوئولوژی خود از همه‌ی ابزار‌های موجود در طول تاریخ بهره گرفته است. سینما به عنوان یک ابزار و قالبِ بیان، همواره مورد توجه قرار گرفته است.

سوال اصلی که دیر زمانی است ذهن عده‌ای را درگیر خود کرده است؛ بررسی این امر است که آیا اصلاً عنوان سینمای دینی درست است؟ و آیا سینمای دینی با توجه به صورت خاص سینما و دین تحقق می‎یابد؟ و این که چه شاخصه‌ای باید وجود داشته باشد تا بگوییم فلان سینما، یک سینمای دینی است؟

تتبع در نوشته‌های دیگر ما را به این نکته رهنمون می‌کند که تعریفی که همگان بر آن اتفاق نظر داشته باشند وجود ندارد. ولی یک تعریف سلبی به این مضمون که سینمای دینی چه چیزی نیست قابل ردگیری است. ما در این نوشته بر آنیم که یک تعریف ایجابی از سینمای دینی ارائه دهیم.

در مقام نخست باید بگوییم که منظور ما از دین چیست. منظور ما از دین در این مقال قطعاً ادیان ابراهیمی و مخصوصاً دین اسلام است. ما در این نوشته با ادیان غیر ابراهیمی و سایر نحله‌ها کاری نداریم. هر چند موضع نهایی ما می‎تواند تکلیف همه‌ی آن‌ها را نیز مشخص کند. با این وجود در یک تعریف جامع‌تر می‎توان سینمای دین مسیح و یهود را هم سینمای دینی در نظر گرفت و از سینمای دینی در سطح جهانی صحبت کرد، ولی قصد ما ایضاح مفهومی سینمای دینی به معنای اخص آن که مربوط به دین اسلام است می‌باشد.

برای پاسخ به این سوالات، دین و سینما را جداگانه مورد بررسی قرار می‎دهیم تا ببینیم آیا این دو در یک نقطه با هم تلاقی خواهند داشت یا خیر؟ و آیا حاصل تلاقی آن‌ها همان سینمای دینی است که در مورد آن سخن به میان آمد؟ البته لازم به تذکر است در بخش دین به رأی مشهور علما، آن هم  به صورت نتیجه وار و نه استدلالی اکتفا می‌شود و اختلاف نظر‌ها چندان مورد توجه نیست. زیرا خود این امر نیاز به نوشته‌ی مفصلی دارد.

در یک تقسیم بندی می‌توان برای دین اسلام دو ساحت در نظر گرفت. ساحت فهم دین از روی منابع و تبیین آن و ساحت ابلاغ و رساندن آن به همگان به منظور هدایت ایشان.

در ناحیه فهم دین به طور اختصار می‌توان گفت که دین، مجموعه‌ای است از اخلاق، اعتقادات و احکام. این سه دسته گزاره، از سه طریق به دست می‌آیند؛ که عبارتند از: عقل، سنت و قرآن.

قرآن کریم به عنوان قانون اساسی نظام خلقت در همه زمینه‌ها مورد پذیرش است.

عمده‌ی گزاره‌های اخلاق و اصول اعتقادی دین، مستقیماً از طریق منبع عقل به دست آمده و به تعبیری فرادینی هستند.

فقه به عنوان علمی که بحث آن شریعت و قوانین اجرایی الهی است؛ در واقع در صدد بیان حکم افعال اختیاری انسان از روی ادله است. نتیجه این که دین برای همه افعال اختیاری انسان حکم دارد. هنر و افعال هنری در طور تاریخ از نقاشی و مجسمه سازی گرفته تا عکاسی و سینما به عنوان فعل انسان همه در فقه دارای حکم هستند. این جا اولین جایی است که می‎توان یک تلاقی بین سینما و دین مشاهده کرد.

نظر اسلام در مورد هنر و به ویژه سینما چیست؟ چون این قالب خاص در زمان معصومین واقع نشده است پس نظر مستقیمی بر حکم فقهی این امر در دست ما نیست. فقها نسبت به نقاشی و مجسمه سازی به دلیل وجود روایت صریحِ دال بر نظر اسلام درباره‌ی آن‌ها موضع مشخصی گرفته‌اند. با قواعد و ملاک‌هایی که بیان شده می‎توان برداشت کرد که هنری که موجب گمراهی نبوده و مصداق لغو نباشد مشکلی از جهت فقهی ندارد.

در واقع این چنین برمی‌آید که قالب و صورت فعالیت مورد نهی نیست بلکه حاصلی که بر روی فکر فرد از جمع قالب و محتوا حاصل می‌شود دارای اهیمت است.

نکته جالب توجه، ملاکی است که شیخ انصاری در کتاب مکاسب در بخش حرمت تجسیم بیان می‌کنند. ایشان یکی از ملاک‌های حرمت را در آنجا تشبه به باری تعالی می‌شمارند. در واقع شبهه از این قرار است که، کسانی که نقاشی و مجسمه‌ای را به وجود می‌آوردند خود را خالق آن می‌دانستند. نه از این جهت که امروزه مرسوم است بلکه از همان جهت که خالق علی الاطلاق این پدیده این افراد هستند؛ و ایشان آفرینشی در عرض آفرینش خداوند انجام داده‌اند. محققین بر این عقیده اند که این باور در جوامع عقب افتاده آن زمان واقع شده است و این بحث امروزه محلی از اعراب ندارد.

اگر عده‌ای در این ناحیه قائل به حرمت سینما به طور مطلق باشند بحث در همین جا مختومه می‌شود. ولی بیان شد که مشی ما بر نظر مشهور است که در این بخش قائل به حرمت مطلق نشده‌اند.

در پایان این بحث باید مد نظر داشت که تاریخ دین غیر از خود دین است. یک گزاره‌ی تاریخِ دینی صرفاً یک گزاره‌ی دینی نیست. در نتیجه نمی‌توان گفت سینمای  تاریخ دینی حتماً سینمای دینی است. هر چند مرز باریکی بین آن‌ها باشد.

نکته دوم بعد از فهم دین از روی منابع، بحث ابلاغ آن بود. قرآن نحوه ابلاغ خود را به صورت بیان در قالب بهترین کلمات و عبارات در متقن‌ترین زبان برگزیده است. قاصدان دین خطابه، مناظره و کلام در قالب شعر و نثر‌های محکم و استوار همچون نهج البلاغه و رفتار عملی خویش را روش اصلی ترویج شریعت قرار داده و یاران را نیز به این امور تشویق می‎کردند.

در واقع ایشان همه‌ی قالب‌های موجود انتقال معنا در زمان خودشان، که مفسده‌ی دیگری نیز بر آن مترتب نبود نظیر آنچه در مجسمه سازی بیان شد را مورد استفاده قرار داده‌اند.

تا بدین جا، مقوله دین به صورت مجزا بحث شد و یک نقطه‌ی تلاقی دین و سینما  که بحث حکم فقهی آن بود مشخص شد. بحث بعدی بررسی سینما بدون هیچ قید اضافه‌ای است.

در تاریخ هنر، سینما تکامل یافته و در هم آمیخته‌ای از هنر‌های قبلی خویش است که از هرکدام از آن‌ها به نحوی وام گرفته و پای بر دوش آنان نهاده است.

سینما مدیوم و ساختاری خاص است که از عناصر و ابزار خاصی استفاده کرده و در انتقال معنا و مفهوم بیان خاص خود را دارد. این بیانِ ویژه، غیر از آن چیزی است که هنر‌های دیگر از قبیل نقاشی، رمان، مجسمه سازی وتئاتر و ... دارند.

با این گفتار مشخص می‌شود که بسیاری از آثار به ظاهر سینمایی را می‎توان نام برد که فقط ظاهر فریبنده‌ای دارند، ولی در اصل سینما به معنای خاص آن نیستند.

پس با رعایت این ضوابط، سینما اگر به عنوان یک قالب و صورت صرف به حساب آید بی شک توانایی پذیرش هر گونه ماده و محتوایی را خواهد داشت.

این گفته برخلاف نظر عده‌ای است که عقیده دارند که اساساً سینما یک مدیوم مخصوص برای بیان یک سری حرف‌های خاص است و این حرف‌های خاص هستند که با این ساختار در هم آمیخته و آن اثر مورد نظر را خواهند داشت. در واقع با پذیرش این بیان سینمای دینی معنی ویژه‌ای ندارد. هر چند علی الظاهر مفاهیم دینی در این قالب عرضه می‎شوند، ولی اثر گذاری مطلوب را نداشته و اثر آن، قابل مقایسه با آن چیزی که سینما برای آن درست شده است که باید در جای خود بحث شود نیست.

همچنین این گفته برخلاف عقیده‌ی قائلین به نظریه‌ی «هنر برای هنر» است. این گفته هرچند طرفداران قابل توجهی دارد، ولی نظر مشهور حساب نمی‎شود.

دین‌مداران در صدد آن هستند که دین را به عنوان یک محتوای عمیق با این قالب خاص در هم آمیزند. این مکان نقطه تلاقی دوم سینما و دین است که نقطه تلاقی اول را به عنوان پلی قرار داده و در صورت عبور از آن، لقب محل نزاع اصلی را به خود می‌گیرد.

در نتیجه باید گفت دین به عنوان یک محتوا، متشکل از اخلاق، عقائد و احکام بوده و می‌توان برای ابلاغ آن از قالب‌های متنوع بهره برد که یکی از آن‌ها سینماست.

از اینجا بطلان این سخن که ما علاوه بر محتوا باید قالب را نیز از دین استخراج کنیم مشخص می‌شود. چون دلایل این دسته انصراف به محتوای صرف داشته و دلیل قانع کننده بر مطلق بودن آن و دلالت بر صورت و ساختار ندارد.

در نتیجه، حداقل، دو بیان در دینی بودن سینما می‌توان در نظر گرفت؛ اول این که بگوییم  اگر یک روایت و داستان و گزاره دینی به تصویر کشیده شود با این عنوان که، این گزاره همان است که از فلان منبع دینی استخراج می‌شود. همچنین باید التفات به دستور دین بودن این گزاره وجود داشته باشد.

گزاره‌های فقهی و اعتقادی یک آیین، چون خاص یک دین هستند استوار بودن فیلم بر آن‌ها قطعاً آن‌ها را وارد جرگه‌ی سینمای دینی می‎کند.

دومین صورتی که می‎توان فرض کرد این است که بگوییم دین به عنوان یک نظام فکری، در پی بندگی و در نتیجه سعادت بشر است پس هر آنچه که سعادت بشر را به دنبال دارد سینمای دینی خواهد بود. هر چند اشاره به دین خاصی نشود. این قسم در اخلاقیات که منبع آن‌ها عقل بوده و فرادینی است قابل تصور است.

بنا بر تعریف دوم حجم عظیمی از تولیدات سینمایی جهان در دایره دینی بودن قرار می‎گیرند، ولی تعبیر درست این است که این دسته از سینما را سینمای اخلاقی بنامیم و نه سینمای دینی به معنای خاص آن.

تعریف اول هرچند سینمای دینی را به تعداد بسیار کمتری از تولیدات سینمایی محدود می‎کند، ولی با توجه به توضیحات مطرح شده قطعاً مصداق بارز سینمای دینی است.

در انتخاب هر کدام از این دو نظر دو مبنای فقهی می‎توان داشت. سخن نخست این است که عده‌ای گفته اند که انجام کار‌های نیک و شایسته از همگان یک فضل و برتری است، ولی زمانی نزد خداوند دارای ارزش واقعی است که فرد این عمل را با التفات به عبودیت و بندگی و از روی اطاعت امر خداوند انجام دهد. بهترین صورت از این اطاعت بنا بر نظر این عده اطاعت از دین مبین اسلام است.

دیدگاه دیگر این است که نفس کار خیر ارزش ذاتی داشته و از هر کسی در هر دینی و در هر زمانی انجام گیرد همان اثر مطلوب دنیوی و اخروی را برای خود فرد و اطرافیان او خواهد داشت. قبول این قول سینمای اخلاقی بیان شده را نیز جزوی از سینمای دینی می‎کند. واضح است که دینی بودن این سینما به این جهت است که خود دین، ما را به قبول این قسم رهنمون می‎شود.

ناگفته پیداست منظور از محتوای دینی  محتوایی است که در راستای اثبات و هم جهت با دین باشد و نه در پی رد آن. فرقی بین محتوای عمیق دینی و محتوا‌های سطحی‌تر نیست. البته منفی نشان دادن غیر دین برای ترویج دین و گزاره‌های آن امر دیگری است. همچنین مستقیم و غیر و مستقیم بیان کردن و شعاری و غیر شعاری بودن، بیشتر جنبه هنری دارند و ملاکی برای دینی و غیر دینی بودن به حساب نمی‌آیند.

با توجه گفته‎های فوق، کاملاً آشکار می‌شود که فیلم‌ساز دینی فردی است که علاوه بر دانش سینمایی لازم برای استفاده از این ابزار خاص، باید توانایی تشخیص گزاره‌ی دینی از غیر دینی و حدود و ثغور آن را داشته و با اعتقاد به این که این گزاره برخواسته از دین بوده و موجب سعادت بشر است آن را به کار گیرد.

می‌توان فیلم‌ها را از این جهت که آیا در مخاطب تأثیری ایجاد کرده‌اند که موجب یک رشد دینی شود یا خیر نیز دینی و غیر دینی نامید، ولی این تقسیم‌بندی ما را از وضع اصطلاح سینمای دینی و ضابطه کلی داشتن برای این امر دور می‌کند. هرچند سینمای دینی در بهترین صورت قصد دارد مسلمانی را مسلمان‌تر کرده و یا غیر مسلمانی را مسلمان کند.

سخن پایانی این که هر رای و نظر مخالف و موافقی که نسبت به سینما داشته باشیم؛ سینما، امروز در بسیاری از موارد به جنگ دین آمده و در اغلب اوقات چاره‌ای جز مقابله با آن به وسیله خود سینما نیست. پس در مقام عمل متصدیان فرهنگی جامعه‌ی دینی مجبور به کاربست آن هستند.


سینمادینسینمای دینیمهدی خدایی
آرتیست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید