Mahdi Khodaei
Mahdi Khodaei
خواندن ۹ دقیقه·۳ سال پیش

تحلیل فیلم «خانه خالی» کیم کی دوک با رویکرد فمینیستی


در این نوشته سعی داریم با توجه به شاخصه‌ها و ویژگی‌های مکتب فمینیسم نگاهی تحلیلی به فیلم تری آیرون یا خانه خالی انداخته و از این منظر به بررسی و تطبیق آن در مکتب مذکور بپردازیم. بدیهی است هر آنچه که موجب ارزش‌گذاری و یا ویژگی‌های خارج از این محدوده بحثی مذکور باشد در این نوشته جایی نخواهد داشت.

فیلم محصول سال 2004 در کشور کره است. موج‌های جدید فمینیستی در سال‌های اخیر شکل‌گرفته و فیلم تا حدود زیادی نگاهی سنتی و مذهبی دارد. به‌طورکلی کشورهای آسیایی در یک سو مسلمان‌ها به دلیل باورهای رایج دینی و آسیای شرقی که کره را نیز در آن می‌توان جا داد نظام‌هایی هستند که کار بیرون از خانه را به مرد و کار درون خانه را به زن سپرده‌اند. علت این امر هم ویژگی‌های فیزیکی و باورهایی است که زن را از اختلاط با اجنبی بر حذر می‌دارد. کارهای درون خانه هرچند اهمیت بسیار بالایی دارند ولی میزان ارتباط زن را با جامعه به شدت کاهش داده و درآمد مالی برای او در پی ندارد. همین امر باعث سلطه مرد در خانه می‌شود و در جامعه نیز آنان را به عنوان جنس دوم قرار می‌دهد. و این سبب شکل‌گیری جامعه‌ای موسوم به جامعه مرد سالار می‌شود که قواعد و ساختارش بر طبق هویت مردانه مرتب شده و زنان به‌خوبی در آن تطبیق نمی‌یابند. مانند این که در هیچ یک از شغل‌های موجود در فیلم زنی مشاهده نمی‌کنیم. چه در اداره پلیس و چه در هیچ‌کدام از خانواده‌ها. حتی در طول فیلم هیچ راننده زنی هم مشاهده نمی‌کنیم. هرچند منعی برای رانندگی زنان وجود ندارد ولی ارتکاز افراد نیز این‌که است که رانندگی در کل کاری مردانه است.

میدانیم که تغییرات زیادی در سال‌های اخیر در سبک زندگی مردم دنیا به ویژه کشورهای صنعتی به وجود آمده و خواه ناخواه زنها را نیز به متن جامعه کشانده. ولی این استفاده اجباری از زنان حکماً به معنای بازیابی جایگاه آن‌ها و برابری جنسیتی نیست. زیرا در همین شغل‌ها نیز در میزان دستمزد زن و مرد در کارهای یکسان و کارهای محوله به زنان نیز تبعیض وجود دارد.

همه زنهای موجود در فیلم به نحوی با همین نگرش سنتی مذکور در کشور کره شخصیت‌پردازی شده‌اند و زنهای هدف در فیلم از این قشر انتخاب ‌شده‌اند. مردهایی که کار می‌کنند و ورزشکار هستند و هنرمند و... و زنهایی که تحت سلطه آن‌ها هستند. این‌که در محیط خانه زنان مورد احترام باشند امروزه کمترین حقی است که برای آن‌ها قائل هستند. دغدغه زنهای فیلم اصلاً مواردی از قبیل حق اشتغال یا آزادی‌های غیرمتعارف و استقلال‌های خاص نیست. مسئله اصلی زنان فیلم بدرفتاری همسران و خیانت آن‌ها و مورد عشق واقعی قرار نگرفتن و نگاه ابزاری و جنسی صرف داشتن به آن‌ها از سوی همسرانشان است. همین دغدغه‌های حداقلی به مخاطب القا می‌کند که زنان از حقوق اولیه خود نیز محروم هستند چه برسد به حقوقی جزئی‌تر و درجه دوم‌تر.

هیچ‌کدام از سن‌ها به این وضعیت اعتراض ویژه‌ای نمی‌کنند و فقط می‌خواهند جایگاه خود را حفظ کنند و تنزل نیابند. این انفعال را نیز می‌توان از مشخصه‌های جامعه مردسالار دانست که زنها و دخترهایی که در این سیستم پرورش میابند با فشار های روحی و متعددی همراه می‌شوند و قواعد ظالمانه را پذیرفته و با آن خو می‌گیرند.

به طور واضح مشاهده می‌کنیم که زن جنس دوم است و چه بسا موجودی غریبه در میان جامعه مردان.

زنی که از گشت‌وگذار برگشته ولی به‌هیچ‌وجه احساس رضایت از سفر ندارد. از یک طرف زنان را بهانه‌گیر نشان می‌دهد ولی این واقعیت را نیز منعکس می‌کند که اسباب و آسایش و راحتی و لذت زنان حتی در گشت‌وگذارها و مسافرت‌ها نیز مهیا نیست. وقتی کودک تفنگ را به سمت او می‌گیرد مادر می‌گوید که بزن و مرا راحت کن. انگار که راحتی او فقط قرار است با مرگ حاصل شود و راه دیگری ندارد. اسباب‌بازی پسربچه تفنگ است و مثلاً چیزهایی مثل وسایل آشپزخانه نیست. این نشان می‌دهد که القائات جامعه به کودک از همان ابتدا در شکل‌گیری شخصیت و جهت‌دهی فکری او تأثیرگذار است.

زن نقش اصلی فیلم بدترین زندگی را در بین زنان دیگر دارد. زنی که به معنای واقعی کلمه برده‌ی جنسی است. او از یک خانواده فقیر می‌آید و همسرش به خاطر او به خانواده‌اش پول می‌دهد. انگار که او را خریده باشد. ولی بعدازاین همه آزار و شکنجه هیچ حمایتی از سوی آنان نمی‌بیند. این قضیه وضعیت اسفبار زنان را بعد از ازدواج را نشان می‌دهد که شوهرشان تبدیل می‌شود به همه کارشان و هیچ‌کس حق حمایتی از او را ندارد. زن حتی در این‌که چه لباسی را تن کند از خودش اختیار تام و کامل ندارد و خوش آمد و بدآمد شوهرش را باید در اولویت قرار دهد.

نگاه مرد به همسرش آن‌قدر جنسی است که درودیوار را پر کرده است از عکس‌های برهنه او و از طرفی یک آلبوم از عکس های برهنه او نیز دارد. او به راحتی روی همسرش دست بلند می‌کند و هیچ نهاد حمایتی هم وجود ندارد که مرد باید به آن‌ها پاسخگو باشد و این منجر به احساس ناتوانی تام و کامل زن می‌شود. با این حجم عکس‌ها و عکس‌هایی که از او در خانه عکاس می‌بینیم به نظر می‌رسد که زن در واقع یک مدل است. به صورت واضحی متوجه نمی‌شویم که آیا این کار را به میل شخصی انجام داده یا این‌که اجباری از جانب مرد وجود داشته است. از حالت چهره زن در عکس‌های متوجه می‌شویم که اجبار زیادی در آن مشاهده نمی‌شود. ولی در صحنه‌ای که او عکس خود را خانه عکاس دید و آن را پاره کرده و قطعات آن را جابه‌جا کرد انگار دیگر نمی‌خواست آن‌طور باشد. نمی‌خواست مدل باشد و عکس بدن عریانش در انظار دیگران.

زن از بس کتک خورده است دیگر صحبت نمی‌کند. از بس که حرف‌هایش شنیده نشده است و حرف و زدن و نزدن برایش یکی شده است. او در کل فیلم فقط در یکجا می‌گوید که دوستت دارم و به غیر از این کلام دیگری از او در فیلم نمی‌بینیم. با حذف کردن دیالوگ، «کیم کی دوک» بازیگران خود را وادار می‌کند تا در سطحی بالاتر از دیالوگ کلامی تعامل کنند و این مسئله باعث بروز شدیدتر احساسات آن‌ها می‌شود. هر بخش کوچکی از زبان بدن و هر حالت چهره معنی بیشتری پیدا می‌کند. این دو به خوبی با یکدیگر ارتباط پیدا می‌کنند و به لغات و واژگان برای این امر نیازی ندارند.

زن که از پسری که وارد خانه‌شان شده محبت می‌بیند بدون اینکه اصلاً او را بشناسد از خانه فرار می‌کند. انگار که کمتر محبتی می‌تواند دل زن را به دست بیاورد. زن حتی در کار با او همراه می‌شود و وارد خانه‌های مردم می‌شود. انگار که این زن تشنه ذره‌ای محبت بوده است.

در صحنه‌ای زن مشغول شستن لباس‌ها با دست است وقتی مرد به او اشاره می‌کند که از ماشین لباس استفاده کند او توجهی نکرده و به کارش ادامه می‌دهد. در اینجا زن می‌خواهد بفهماند که ابزارهایی که ماشین لباس‌شویی هر چند موجب راحتی هستند ولی در درجه بعدی از عشق و محبت هستند و بودن آن‌ها نمی‌تواند دوام زندگی را تضمین کند.

پسر جوان فیلم رفتار مناسبی با او دارد و جایی از فیلم آزارش به صورت عمدی به کسی نمی‌رسد و در جایی نیز به خطا با توپ گلف به سر دختری زد که بسیار ناراحت شد و گریه کرد ولی نباید فراموش کنیم که مواجه اولیه او با زن آسیب دیده نیز با نگاه جنسی بود. او آلبوم عکس‌های برهنه زن را می‌دید و حتی در صحنه‌ای از فیلم آلبوم عکس‌های او را بالای تختخوابش می‌گذارد و اولین مواجهه‌اش با زن هم در همان حالت نامتعارف است.

در ادامه زن عکس برهنه خود را در منزل عکاس پیدا می‌کند. عکسی در یک قاب بزرگ که به دیوار زده شده است. منزل عکاس مشخصاً پر است از عکس‌های برهنه زنان. او با یک دختر نیز در ارتباط است. دختر عکاس را دوست دارد ولی عکاس فقط به رابطه جنسی با او فکر می‌کند. این صحنه به مخاطب این را القا می‌کند که زنان به خیال‌های خام عاشقانه‌شان به مردان باج‌های زیادی داده‌اند و مردان نیز تا توانسته‌اند از این ساده‌لوحی زنان سود جسته‌اند.

زن زیبا و جوان است ولی همسرش مشخصاً هم از لحاظ سنی از او بسیار بزرگ‌تر است و هم ظاهر آن‌چنانی ندارد. این نگاه که زن باید زیبا و خوش‌فرم باشد و مرد برایش صرف مرد بودن کافی است نیز به نحوی می‌تواند فشار و بار اضافه به زنان تلقی شود.

اوج فشار به زن به نظرم در جایی است که زن هیچ تمایلی برای ادامه زندگی با شوهرش ندارد و عاشق کس دیگری است ولی به هر دلیلی نمی‌تواند از او جدا شود و با عشقش زندگی کند. او مجبور می‌شود تن به زندگی دوگانه بدهد ولی انگار اصلاً به این قضیه که از این مرد جدا شود فکر نمی‌کند. در پایان فیلم با حالت غیر عادی که این دو به هم دیگر می‌رسند این نکته به ذهن می‌رسد که آیا این دو واقعاً به همدیگر رسیده‌اند یا صرفاً رویاست. چون دیگران او را احساس می‌کنند ولی نمی‌بینند و کمی بیش از حد غیرعادی است که البته آقای «کیم کی دوک» نیز با قرار دادن جمله‌ای در پایان فیلم با این مضمون که تشخیص واقعیت از رؤیا سخت است به تمام این مسائل دامن می‌زند.

پسر جوان نیز در طول فیلم حرفی نمی‌زند. وقتی او بدون حرف زدن و لفاظی زنی که همسری پولدار دارد را به خودش که آه در بساط ندارد جذب می‌کند اهمیت و جایگاه مهر و محبت قلبی را در ایجاد انس و الفت متذکر می‌شود.

یکی از المان‌های خیلی مهمی که در فیلم وجود دارد ترازو است. ترازو علی‌الظاهر خراب است ولی درواقع ما را از میزان حضور کاراکترها و تأثیر آن‌ها بر اطرافیانشان آگاه می‌سازد، تا جایی که با هم یکی می‌شوند و وقتی پا به روی آن می‌گذارند، وزنشان به صفر می‌رسد، و حضور مادی و جسمانیت از میان می‌رود، عقربه‌ی ترازو یک دور کامل می‌زند و رویِ صفر می‌ایستد، و نشان می‌دهد که زن و پسر که مکمل هم هستند.

به سادگی ایدئولوژی «شیء شدگی» زنان در فیلم با موارد فوق‌الذکر قابل‌مشاهده و تصدیق است.

پسر جوان وارد هر خانه ای میشود یک آهنگ عربی با صدای یک خواننده زن پخش میکند. کارگردان انگار میخواهد با اینکار صدای خاموش شده زنان در جوامع عربی و اسلامی را به گوش همه برساند.

در یک جای فیلم زن نمی‌بینیم آن هم در بخشی که یک پیرمرد مرده را پیدا می‌کنند. این پیرمرد تنهاست و در تنهایی خودش به دلیل سرطان ریه مرده است. در این خانه زن نمی‌بینیم چند حالت متصور است یا او مرده است یا طلاق گرفته است. درهرصورت اول شاید به ذهن برسد که مرد با وجود سرطان ریه بیش از زن عمر کرده است و این می‌تواند نشان از نقص در موارد مربوط به زنان باشد که می‌تواند عمر آن‌ها را محدود کند و خیلی مورد توجه قرار نگرفته است از جمله بعضی بیماری‌ها و امور بهداشتی مختص آن‌ها. در صورت دوم نیز ما او را نمی‌بینیم ولی به‌طورکلی در فرهنگ شرقی زندگی زنان مطلقه خیلی تعریفی ندارد.

یک زن دیگر هم در فیلم مشاهده می‌کنیم که همراه با همسرش در یک چای خانه یا جایی شبیه به یک معبد کار می‌کند این زن وضعیت نسبتاً خوبی دارد. به نظر می‌رسد فیلم‌ساز نیز در صدد سیاه نمایی نبوده و نمی‌خواسته فقط جنبه‌های منفی را نشان داده و بگوید اینها همه‌گیر هستند. او می‌خواهد بگوید در همین جامعه هم زن هایی هستند که به شدت از وضعیت خود راضی هستند و مورد آزار و اذیت نیستند. او به ما می‌گوید که با هر رویکرد فمینیستی که به جریان نگاه کنیم باز هم می‌شود این واقعیت را قبول کرد که در این جوامع مردسالار نیز بسیاری از زنها جایگاه خوبی دارند و خودشان نیز آن را پذیرفته و چه‌بسا به غیر از این وضعیت که فمینیسم امروز آن را پیش کشیده است اعتراض نیز بکنند.

  • مهدی خدایی
فمنیسمفیلمکیم کی دوکزنمهدی خدایی
آرتیست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید