پیرزنی ۶۰ ساله تصمیم میگیرد گواهی نامه بگیرد.
یک سال بعد، پیرزن ۶۱ ساله و بهترین رانندهی شهر از حیث رعایت قوانین است.
مهارت یعنی توانایی انجام یک کار در کوتاه ترین زمان ممکن با حداقل خطا و بیشترین کیفیت. مهارت در استمرار افزایش میابد. بدون شک استعداد در سریعتر پیمودن این مسیر بسیار موثر است. ولی فقط در سریعتر و بهتر شدن مهارت و نه در اصل یادگیری آن.
تکنیک در سینما راندن ماشین است. یاد گرفتن تکنیک در هر زمان، مکان و سنی امکان پذیر است. کار با دوربین های حرفهای و تجهیزات پیشرفتهی نور و صدا را با هر ضریب هوشی میتوان یاد گرفت.
از طرفی به کار گیری افرادی که به تکنیک در سینما آگاهی دارند به مقداری هزینه و کمی مهارت لیدری نیاز دارد.
آگهی ترحیم:
پیرزن 61 ساله در اثر باز شدن ایربگ ماشین سکته کرد و جان سپرد.
بودا زمانی در مقابله با بزرگان هندو که کارهای خارق العاده انجام میدادند گفت: معجره من این است که هر کاری را که انجام میدهم فقط آن کار را انجام میدهم و به هیچ چیز دیگر فکر نمیکنم. مهمترین ویژگی یک راننده خوب این است که در زمان رانندگی فقط راننده باشد و ذهن خودش را با هیچ مسألۀ دیگری تقسیم نکند.
اما سینما چیست؟
سینما در نگاه انسان به زندگی و نوع زیستش شکل میگیرد. زیستی که در آن خودآگانه و با عینک خلق و آفرینش به جهان توجه میشود. زیستی که در آن طنابهای فرضی که به دور هنرمند کشیده شده است از میان برداشته میشود.
اولین مخاطب فیلمساز خود اوست و او پیش از همه در تلاش است که تا با خودش صادق باشد. صداقت نه به معنای اخلاقی که به معنای رو راستی با خود است. نه فقط یک زیست به ظاهر متفاوتتر از دیگران.
اخلاق امری لازم در زندگی و محافظه کاری و انعطاف جزء ملزومات زیستن در جامعه است. اما هنر و به ویژه سینما تعریفی متفاوت از اینها ارائه میدهد. هنرمند باید با اخلاق باشد و نباشد. باید محافظه کار باشد و نباشد.
صرف اینکه هر کسی به خیال خودش هنرمند است از او هنرمند و از اثرش هنر نمیسازد. آرتیست متفاوت است از کسی کار یا تفریحش هنر است. در بسیاری از موارد تولیداتی که به زعم خودمان هنر محسوب میشوند بیشتر آلودگی هنری اند و ارائه آن به مخاطب فقط اشاعهی این آلودگی است.
به کارهای هنرمندان بزرگ نگاه کنید کسانی که شکی در آرتیست بودنشان نیست. بسیاری از آنها فهمشان در باب تکنیک و متریال بسیار کمتر از یک هنرجوی هنرستانی امروزی بود ولی زاده شده بودند که هنرمند باشند.
اما آیا این به این معنی است که تکنیک را کنار بگذاریم؟! اگر این سوال همانند من برای شما نیز ایجاد شده است احتمالا بسیار خام و در اول راه هستید. بدون شک بار سنگینی از سینما بر دوش تکنیک است. بدون آن سینمایی خلق نمیشود و در بهترین حالت با یک سری لحظات جادویی طرف خواهیم بود نه یک کل منسجم به اسم سینما.
اما تکنیک همانند راهی سرسبز برای رسیدن به مقصدی دور است. راهی اغواگر که میتواند رهگذران را وسوسه کرده و آن ها را مجاب کند که دست از مقصد شسته و در همین حوالی اتراق کنند. عابران هر چند باید از این مسیر عبور کنند ولی همواره باید چشم به مقصد داشته باشند.
کیارستمی میگوید تحقیقا چیزی که مرا در سینما تغییر میدهد خود زندگی است و نه سینما و فیلم های دیگران.
به نقل از یکی از فیلمسازان، کیارستمی همواره از نوشتن فیلمنامهی کامل فراری بود. هیچ گاه نمیخواست خودش را در بند خودش کند و اجازه میداد جهان خودش را کارگردانی کند.
بدون هیچگونه اغراق در ضعف و قدرت باید بپذیریم تکنیک در میان ما به حدی بسیار کم و بعضا با تلقی نادرست رواج پیدا کرده است. از سوی دیگر ما به مقصد نمیرسیم زیرا که با خودمان غریبه ایم. با بدنهایمان بیگانه ایم. از قفس خودمان نتوانسته ایم بیرون بیاییم چه برسد به زیستی منحصر به فرد. کاراکترهای دروغینی خلق میکنیم که وجود خارجی ندارند. بدن های سرکوب شده، زندگی ای که هیچ جای زندگی مان نیست.
امروز احمق ترین فرد جمع کسی است که فکر میکند ما میتوانیم با غول های سرمایه و تکنیک در هالیوود و حتی اروپا رقابت کنیم. پس بهتر است همان اول تکلیف خودمان را بدانیم. ما باید به دردها، نیازها و مسائلمان آگاه شویم. باید چیزی که مال ماست و کس دیگری آن را ندارد را پیدا کنیم.
***
*(مهدی خدایی)