چرا انجام کارها برای عشق منجر به کار رایگان می شود؟
انجام کار هنری از روی عشق، هنر تاثیر گذارتری را ایجاد میکند. ولی باید ساختار منحصر به فرد صنعت هنر را بررسی کنیم تا ناخودآگاه شرایطی را برای بهره برداری نادرست از خودمان به عنوان هنرمند را فراهم نکنیم. درک شرایطی که در آن کار میکنید به شما کمک میکند بهتر در آن قدم بردارید و رشد کنید.
اگر به هر طریقی در عرصه هنر فعالیت میکنید و میخواهید زندگی و امورات خود را از این راه بگذرانید و نگاه هنرمندانهای به جهان داشته باشید و در کل یک زیست و منش هنرمندانه را در پیش گرفته اید؛ این نوشته و احتمالا نوشته های بعدتر میتواند برای شما مفید باشد.
الان کجایی؟ می خواهم بدانی که در جای درستی هستی. شما دقیقاً همان جایی هستید که باید باشید و مهم نیست کجا هستید. هنر، زندگی همه ما را بهتر می کند. هنر زندگی من را تغییر داده است.
اما نکته اینجاست، چه چیزی صنعت هنر را از سایر صنایع منحصر به فرد میکند و چگونه می تواند بر رفتار ما تأثیر بگذارد و درک ما از خودمان را مخدوش کند؟ اگر زمینه بزرگتر صنعت را درک کنیم بهتر می توانیم جایگاه خود را در آن جستجو کنیم.
هر صنعت دیگری اینگونه عمل می کند. شما محصولی را ایجاد میکنید که پاسخگوی نیازها یا خواستههای مشتری باشد، آن محصول را با قیمتی میفروشید که هزینه کار شما را میپردازد. پس از قبل این را میدانید و همچنین میدانید که نمیتوانید موفق باشید اگر رفتاری کنید که کاملاً متفاوت از دیگران است.
در هنر نیز تا حدودی همین امر وجود دارد. حداقلش این است که اگر ایدآل های مخاطبان را شناسایی نکنید هرگز نمیتوانید کمک ها و بودجه هایی را به دست آورید که شما را به رویاهایتان برساند. از طرفی اگر با هنر خود مانند فروش کفش رفتار کنید، نمی توانید موفق شوید.
مهم ترین نکته ای که در اینجا باید متذکر شویم این است که: همه چیز در مورد روابط است.
اکثر ما به سراغ هنر آمدهایم، چون بخشی از آن چیزی است که ما هستیم، نمیتوانیم دنیایی را بدون هنر تصور کنیم یا حداقل دنیایی را که در آن هنر نمیسازیم، زیرا این بخشی از نحوه پردازش جهان توسط ماست.
بیشتر ما به خاطر عشق به این سمت کشیده شده ایم. اما از نظر مالی برای ما سودی ندارد و خرج معمولی زندگی مان را هم درنمیاورد پس ما اینجا چه غلطی میکنیم؟
من می خواهم همه شما با هنر خود امرار معاش کنید، اما این برای بسیاری از ما امکان پذیر نیست.
و این امر برای بسیاری از مردم خارج از دنیای هنر قابل درک نیست. حتی برای خانوادههایمان. منظورم این است که همه ما زمان زیادی را صرف تولید هنری میکنیم که ممکن است ارزش خرید داشته باشد یا نداشته باشد، بنابراین فکر میکنم اکثر مردم میخواهند بدانند چرا اصلاً این کار را انجام میدهیم؟!
ناخواسته باعث میشویم صنعتی درست شود که از کاری که مردم برای عشق انجام میدهند بهرهکشی کند و میلیاردها دلار برای خودش جمع کند در حالی که خود هنرمندان از گرسنگی میمیرند.
اینکه آیا شما دستمزد دریافت می کنید یا خیر به کسی ارتباطی ندارد. در ازای پول، کار هنری نکردن خیلی وقت ها چیز خوبی است. پروژه هایی که از روی اشتیاق و بینش فردی به وجود می آیند، مهمترین پروژه ها برای فرهنگ بشری هستند. اما این کار ما هزینه دارد و من فکر می کنم ما باید این هزینه را بپذیریم زیرا وقتی مشخص شد که ما کارهایی را برای عشق انجام خواهیم داد، رفتارمان مورد سوء استفاده قرار می گیرد و این سوء استفاده رفتاری حق بقیه است در قبال کوتاهی ما. یعنی اگر نکنند باید شک کنیم.
نتیجه اینکه ما نیروی کار و هنرمند بسیار ماهری داریم که اغلب پول کافی برای ادامه کارش را ندارد. خیلی از این رایگان کاری ها از سندرم ایمپاستر نشأت میگیرد. این سندرم به این شکل کار میکند که شما خودتان را لایق تحسین و تشویق و دست مزدی که میگیرید نمیدانید و فکر میکنید همهی اینها بسته به شانس و زمان و مکان و نوعی فریب هستند. این سندرم بین هنرمندان بسیار شایع تر است.
ما میتوانیم کارهای شگفتانگیزی بسازیم و از آن پولی به دست نیاوریم و این بر ما تأثیر میگذارد. شاید بگویید چه ارزشی دارد که همه اینها را برای شما یادآوری کنم؟! من این کار را برای گسترش بدبختی و عذاب برای کسی انجام نمیدهم، بلکه میخواهم بدانیم کجای کار هستیم.
این که هنر بدون زمینه ارتباط برقرار نمیکند، میتواند قدرت هنر تلقی شود. بنابراین اگر ما بفهمیم که بافت ما چگونه کار میکند، میفهمیم که بافت ما چگونه به ما شکل میدهد. واضح بگویم که این حرف بدان معنا نیست که ما میخواهیم با توجه به زمینهای که در آن قرار داریم تغییر شکل دهیم، بلکه میتوانیم رابطه خود را با آن تغییر دهیم و این قویترین ابزار است.
***