[مهدیس]
[مهدیس]
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

به نام دونات،به کام کباب!

قیژ!قاژ!قوژ!
قیژ!قاژ!قوژ!

این صدای معده من است! درساعتی از روز درکلاس درس و دانشگاه که مرتبا آلارم میدهد: بچه جان یه چیزی بخور!

خیلی بده آدم بدغذا باشه! از اون بدتر اینکه غذای بد به آدم بدن!مثل غذایی که دانشگاه به ما میده،حتی یکبار هم امتحانش نکردم!در واقع جرئت نکردم که امتحان کنم!!

یه روز که دوباره آلارم به صدا دراومده بود و دست بردار نبود باخودم گفتم دل رو به دریا بزنم و با این وسواس غذایی کنار بیام! شنیده ها حاکی از این بود که غذا کبابه!

به لب ساحل نرسیده بودم که با دیدن ظاهر قشنگش دوباره به خشکی برگشتم و ترجیح دادم تو بیابانی بی آب و علف کباب بشم و از گرسنگی تلف بشم ولی کباب دانشگاه رو نخورم! شما یه همچین چیزی تصور کن!

بفرمایید کباب! (بی تعارف)
بفرمایید کباب! (بی تعارف)

قیژ!قاژ!قوژ!

دوباره شروع شد!دیدم نمیتونم طاقت بیارم گفتم:کباب نمیشه خورد،دونات که میشه خورد! این شد که رفتم مغازه دونات فروشی(یا نون فانتزی یا؟).

اونقدر تنوع دونات ها و کیک وکولوچه ها زیاد بود که مغز مبارک قفل کرد! خانم فروشنده که چند ساعتی (!) منتظر انتخاب بنده بودن،با حالتی درمانده گفتن میتونم کمکتون کنم؟

با خوشحالی بله ای گفتم و بهشون توضیح دادم که : از یه کلاس خسته کننده برگشتم!کتاب اشتباهی از کتابخونه امانت گرفتم(قطعاگرسنگی هوش وحواسم رو از کار انداخته بود!!)،ترافیک و آلودگی هوا هم که دیگه شکایت به حساب نمیاد،بدتر از اینها باخبرشدم مادرم کار داشتن و فرصت نکردن غذا درست کنن! خب حالا چی پیشنهاد میدید که همه ی اینها رو یکجا با گرسنگی رفع کنه!؟

خانم فروشنده هرچی فکر کرد نتونست دوناتی پیشنهاد بده که بار همه ی اینها رو یکجا به دوش بکشه!که یکدفعه گفت : آهان!پیشنهاد بهتری دارم!من همین حالا غذا سفارش دادم ولی میل ندارم بخورم!بیا و غذای من رو بگیر ! از تعجب دهنم خشک شد!پیشنهاد جالبی به نظر میرسید نگاهی به کیف پولم انداختم تا ببینم پول کافی دارم یا نه که خانم فروشنده گفت:مهمون من ! اصرار من برای پول دادن فایده ای نداشت ،از طرفی صدای آلارم بلندتر و گوش خراش تر شده بود! پس به تشکری (با غلظت زیاد) اکتفا کردم . از در مغازه بیرون نرفته بودم که خانم فروشنده گفت : راستی امیدوارم غذا رو دوست داشته باشی، کبابه! :)

لبخندی زدم ! سعی کردم هرچی تصویر و خاطره از کباب دانشگاه دارم به سرعت از ذهنم پاک کنم ! با خنده گفتم : اوه! عاشقشم :)))

جهت جبران عکس قبلی!
جهت جبران عکس قبلی!


پینوشت اول : امروز به بهانه سالروز این ماجرا با شاخه گلی به دیدن اون خانم رفتم و از دیدار دوباره شون خوشحال شدم!

پینوشت دوم: اینجور مهربونیا زیاد بشه ایشالا!

پینوشت سوم : راستی کباب خوشمزه ای بود :) جاتون خالی ...



حال خوبتو با من تقسیم کنکبابدانشگاهدونات
همه هیچ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید