[مهدیس]
[مهدیس]
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

محصول و مامور انتخاب

باد که می‌آید خاک را از جا بر می‌کَند،آتش سوزان را آب خاموش می‌کند.نمی‌شود هم آب را داشت و هم آتش.وجود یکی علتِ عدم دیگری است؛اگر آب می‌خواهیم باید قید آتش را بزنیم،اگر آتش می‌خواهیم،قید آب را.دروغ گفته‌اند که در زندگی می‌توان به همه چیز رسید اگر «اراده» کنیم،دروغ گفته‌اند که می‌توان هم «این» را داشت و هم «آن» را. زندگی صحنه‌ی دائمی انتخاب است و ما باید هر لحظه دست به گزینش بزنیم.

زندگی آنطور ساخته نشده که به همه‌ی خواسته‌هایمان برسیم،چاره‌ای جز «انتخاب»نداریم.ما محصولِ یک انتخابیم و حالا مجبور به تکلیف آن. اگر می‌خواهیم به چیزی برسیم،باید هزینه کنیم و هزینه‌ی آن گذشتن از یک یا چند چیز دیگر است.

اضطراب ما از این است که خیال می‌کنیم می‌توان همه چیز را در زندگی داشت؛این،ما را از خودمان «طلبکار» می‌کند،از زندگی «طلبکار» می‌کند.نه جانم،این زندگی چیزی به من و تو بدهکار نیست،به ولله نیست.دل به قانون طبیعت بسپاریم که آب و باد و خاک و آتش-این عناصر چهارگانه‌ی حیات- یک جا جمع نمی‌شود.

پس بیا خوب فکر کنیم که کدام را می‌خواهیم؟ و خیلی خوب‌تر فکر کنیم که برای رسیدن به یکی،حاضریم از کدام یا کدام‌ها بگذریم؟ چرا که گذشتن،سخت‌تر از انتخاب کردن است و همین منشأ تمایز آدم‌هاست؛یک اجتناب محترمانه از چیزی که می‌توانستیم داشته باشیم (یا تصور می‌کردیم اراده‌مان بر آن حاکم است)،اما از آن چشم پوشیدیم.

و ما فقط چیزهایی نیستیم که داریم، بلکه مجموعه‌ای از چیزهایی هم هستیم که از آن‌ها دل کندیم.

قانون طبیعت
همه هیچ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید