دید و بازدید عید از آن مناسبتهایی است که میشود تغییرات ظاهری آدمها را به خوبی دید؛بدن نحیف و نازکی که حالا کمی ترقی کرده،هیبتی را که مثل ساختمان ریخته و چند ستون ضعیف از آن باقیمانده است.صورتی که شبیه دشتی ترک خورده و یا موهای سفیدی که یکدست شدهاند.
آدمها متوجه تغییرات بیرونیشان میشوند.اما تغییرات درونی را نمیشود به این سادگی دید.حتی گاهی نزدیکترینها هم این تغییرات را تشخیص نمیدهند.تغییر،مثل ویروسی نهفته است که کسی از حضورش خبر ندارد؛ پنهان و بی هیچ نشانی زیر پوست آدمی به حیاتش ادامه میدهد و روزی که انتظارش را نداری شبیه تبخالی ظاهر میشود و مینشیند گوشهی لبت.
تو هر روز با آن ویروس بودی و دیدی که خرد خرد تغییر میکنی ولی بازهم غافلگیر میشوی.میبینی مسئلهای که دیروز خودت را وقفش کرده بودی حالا به اندازه بال مگسی هم اهمیت ندارد.دیگر حتی شکستی که عزایش را گرفته بودی فرق چندانی با زخم روی دستت نمی کند؛درد و رد دارد ولی دوام نه.
خلاصه اینکه نسبت تو با خیلی چیزها تغییر میکند؛از آدمها و عادتها گرفته تا غذایی که قبلا به آن دلبسته بودی و حالا دلزده.کم کم مثل هر چیز دیگر به این تغییر و تبدیل عادت میکنی و شاید یادت نیاید قبلتر چطور بودی. فقط وقتی بعد از چند سال با آشنای دوری مواجه میشوی که این تغییر در اعتقادات و فکرها را تشخیص میدهد،دوباره به یاد میآوری.
این ویروس دیگر نهفته و بی شکل،زیر پوست تو نیست.حالا تمام یا بخش زیادی از وجودت را پوشانده و حتما دیده میشود.بعد از این یادآوری،حال کسی را داری که جلوی آینه نشسته و شکم بیرون زده و عضله آب رفتهاش را واضح میبیند.مواجهه اصلی همینجاست؛ در دیدار شفاف و زیر پوستی تو با تو.
خودت و ویترینی را که به آدمهای دیگر نشان میدهی میبینی و تمام آن صورتبندیها را مرور میکنی.متوجه میشوی که خیلی از قالبهای قدیمی را نداری،قالب «موجه» بودن را مثلا.برای همین حتی به جوکهای بیمزه هم بلند بلند میخندی، یا وقتی خستهای و روحت درد میکند،به دوستت اصرار نمیکنی یک روز دیگر بماند.از آن مهمتر دیگر قرار نیست بعضی تعارفات مرسوم ولی نامطلوب را رعایت کنی.میتوانی سوالات کهنه و آزاردهنده را مودبانه رد کنی یا طوری جواب بدهی که میخواهی نه آنطور که «موجه» میدانند.
دید و بازدید عید از آن مناسبتهایی است که تغییرات ظاهری آدمها را به خوبی میبینیم و اگر کمی تیزبین باشیم شاید تغییرات درونی را هم تشخیص دهیم.ما کم و بیش یاد گرفتهایم تغییرات بیرونی را محکم توی صورت آدمها نزنیم.خوب است که تغییرات درونی را هم به صورت یکدیگر نزنیم و مثلا به کسی که تا دیروز بله قربان گو بود و در جواب توهین و تحقیر سکوت میکرد و حالا دارد از حق خودش دفاع میکند و صدایش کمی بالا رفته،نگوییم :«تو که تا دیروز اینطور نبودی.»
بپذیریم که همهی ما نسبت به قبل، کمی تاب آوردهتر شدهایم.( شما بخوانید پوست کلفتتر)
همین.