پیش نوشت: دلم نیومد برای روز خبرنگار امسال چیزی ننویسم. این نوشتهی هولهولکی رو بهونه میکنم که دوباره بنویسم...
یک - حس فوتبالیستی رو دارم که توی بیست و چند سالگی، جوری مصدوم میشه که دیگه نمیتونه فوتبال رو ادامه بده. یا میره مربی فوتبال میشه یا میره سراغ یه کارِ دیگه؛ اما همیشه دلش با فوتباله.
خبرنگاری برای من فوتبالیه که همیشه توی زندگیم بوده و نبوده. شاید الان شغل تماموقتم خبرنگاری نباشه (که البته با این وضع کاغذ و رسانهها، تعداد کسانی که شغل تماموقتشون خبرنگاریه اونقدر زیاد نیست) اما همیشه دلم با خبرنگاری بوده... و گهگاه با نوشتن یا تنظیم بعضی خبرها، خودم رو محک میزنم و به قول فوتبالیا، آماده نگه میدارم.
دو - من با افتخار سرم رو بالا میگیرم و خودم رو خبرنگار میدونم. توی دوره و زمونهای که بدون سواد ادبی و بدون سواد رسانهای و حتی بدون شعور کافی برای زندگیِ عادی، خبرنگارانی رشد کردن و خودشون رو نماینده خبرنگاری میدونن، باید جلوی خراب شدن وجهه خبرنگاری رو گرفت. من به عنوان کسی که پای حرفها و کارگاههای اساتید روزنامهنگاریِ واقعی نشستم؛ همه تلاشم رو میکنم که به مردم نشون بدم خبرنگاریِ واقعی این چیزی نیست که الان میبینید. خبرنگاری فقط گرفتن کارت هدیه روز خبرنگار نیست.
سه - تلخش نکنیم.
به قولِ نوید محمدزادهی فیلم متری شیشونیم، من دلم پر میکشه برای اینکه یهبارِ دیگه خبرنگاری/روزنامهنگاریِ واقعی (که توی سالهای طلایی زندگیم تجربهش کردم) رو تجربه کنم.
چهار - روز خبرنگار مبارک. ;)