(ادامه از قبل)
بررسی دیدگاه دکتر نصر
نگارنده با دیدگاه های دکتر نصر همراه بوده و در تأیید و تکمیل آنها نکاتی بیان میکنم:
1- أساساً بشر به دنبال رفع نیازهای خود است. اگر پدیده حادث و نوبنیاد به رفع این نیازها کمکی نکند یک پویایی کور است و بالعکس اگر پدیده تکراری و کهنه به رفع آنها کمک کند مطلوب است بلکه حقیقت پویایی و زندگی را در خویش دارد چرا که انسان از آن حیث که مرتبه ای مادی و زمان مند دارد هر لحظه نو و تازه میشود و به تبع آن تمام نیازهای او نیازی تازه برای جلوه ای تازه از مبدأ هستی است. تشنگی تازه انسان آب گوارائی تازه را میطلبد و نوشیدن این آب تازه هیچ گاه احساس کهنگی ندارد. نیاز معنوی انسان به شهود امر قدسی نیازی ثابت است که سنتی در بنیان، ثابت، اگرچه در ظاهر، متغیر، برای رفع آن میطلبد و این ثبات، عیناً پویایی و تازگی را برای تجربهکننده در پی دارد اگرچه ناظر، آن را یک تکرارِ صرف ببیند. ناظری که درکی از امر قدسی ندارد، درکی از سنت هم نخواهد داشت (نصر، 1380، 146) و طبیعیست که برای او سنت، مرده و کهنه است.
2- گرایش به برخی تجربه های نو در زندگی در واقع تحولی در درون انسان است که در تکاپوی وصول به مطلوبی تازه که خود را از آن مهجور میبیند، رقم میخورد. پدیدههای مادی متغیر صرفاً یک نقش اعدادی و زمینه ساز برای تجربه های درونی نفس انسانی دارند که در صورت هدایت درست، تجربه های معنویِ انسانی را به بار می آورند. در فرهنگ مدرنیته که در بنیان معرفت شناسی خود، مافوق ماده را بی معنا دانسته یا نفی میکند، تمامی آنچه آنرا فرهنگ یا تمدن میخواند، عینیتی جز عینیت مادی ندارند که مستقیم یا غیر مستقیم باید به پدیدههای مادی رجوع کنند. از منظر یک انسان سنتگرا، پویایی ظاهری انسان مدرن چیزی جز سرگشتگی او نیست. مطلوب تازهای که همیشه به دنبال آن است، عینا مطلوب کهنه او نیز هست. شهود ضعیف و فروخفته وجدان بشری معطوف به وجه بسیط و حقیقت مطلق هستی است که در ورای صورت های ظاهری مادی به دنبال اوست. این تکاپو گاهی با مدپرستی خود را نشان میدهد؛ گاهی سر از ایسمهای جدید فلسفی در می آورد و زمانی پست مدرنیته را در ورای مدرنیته رقم میزند. فرق انسان سنتگرا با انسان مدرن در این است که یکی مطلوب کهنه را هر لحظه شهود کرده و جلوهای نو از آن را تجربه میکند و هر دم عیدی تازه از تجربهای تازه بلکه دو عید دارد[1]و یکی در طلب این مطلوب کهنه، در حالت مهجور از آن، نقش بر آب زده و دل به سراب میبندد.
صوفیان در دمی دو عید کنند عنکبوتان مگس قدید کنند[2]
3- سنت ها در ورای ظاهر خود دارای یک حقیقت ثابت و اصیل هستند که دارای ملاکها و معیارهای مشخص است. به همین دلیل، یک سنتگرا در هر شرایطی، ملاکها و معیارهای رفتار انسانی را مبنای تشخیص خود قرار میدهد. معیارگرایی و نه تعصب بر ظاهرِ رفتارها، شاخصه حقیقی نوگرایی اعتدالی و معقول است. هیچ پویایی و نوگرائیای نمی تواند بدون معیار باشد. کورترین و بی مایه ترین نوع پویایی نیز ملاکهایی را به عنوان معیار رفتار معقول از غیر معقول لحاظ میکنند؛ اگر چه این معیار هیچ مبنای استدلالی و عقلی نداشته باشد و معقولیت در آن بر مبنای common sence یا یک عرف اجتماعی نخبگانی شکل گرفته باشد که به اصطلاح کوهنی [3]مشهور، پارادایم حاکم بر بنیانهای علمی یک فرهنگ را تشکیل دهد؛ آنچنانکه امروز در غرب به نحو پررنگی دیده میشود. یک حرکت نو بر خلاف عرف پذیرفته شده جامعه ولو اینکه مبتنی بر استدلالی متقن باشد، در این نگاه، عملاً مطرود و نکوهیده میشود در حالیکه یک سنتگرایِ معیارگرا، هیچ ابایی از تغییر رفتار و سلوک خود در موقع به هنگام ندارد. در جریان تغییر قبله در صدر اسلام چنین شرایطی پیش آمد و این مؤمنین قوی الایمان بودند که ملاک اینکه کدام جهت باید جهت قبله باشد را که دستور الهی بود، اخذ کرده و به طیب نفس پذیرفتند و بر نیشخندهای مغرضان و شبهات آنها بیتوجهی کردند.
معیارگرائی در خصوص انسانِ معطوف به خداوند جز با توجه دائم به باطن وجود و حقیقت خود از سویی، و علم به کیفیت حضور امر قدسی در عالم کثرات از سوی دیگر، میسر نیست. انسان در هر لحظه از زندگی در سیاله ای از رفتارها و اراده ها غوطهور است که ماهیت هر نقطه از این سیاله یا یک ماهیت نورانی سنتی است که ظهور و بروز آن در تطبیق دادن رفتار بر معیارهایی است که درک آن به لحاظ معرفت شناختی منوط و متوقف بر شهود لحظه به لحظه بُعد ملکوتی نفس است و یا اینکه منقطع از این شهود در تاریکیهای هوای نفس فرو رفته است . این انقطاع باطنی از سنت، در صورت استمرار، یا با تبعیت ظاهری از ارزشها نفاق و سنتهای مرده می آفریند و یا با شکستن ظاهری نظام ارزشهای سنتی، کفر و در نمونه امروزیِ آن، مدرنیته می آفریند.
عقل منور شده با نور کتاب و سیره اهل بیت ع در سنت تشیع پرشتابترین راه را برای وصول به مقصد فراهم میسازد. اهل بیت پیامبر ص نسخهی باز شده و تفصیل یافته وجود پیامبر ص در شرایط مختلف زندگی در برهه های مختلف بودند. از صلح امام حسن ع تا جنگ امام حسین ع و از ادعیه امام سجاد ع تا جلسات پرشور امام صادق ع پر است از تغییر و تحول هایی مبتنی بر معیارها و ملاکهایی که پیامبر نهاده بود. اکنون نیز این مکتب تشیع است که به عنوان برترین نمونه سنتگرایی باید هم برای همه مکاتب سنتگرا و هم برای همه بشریت در درجه بعد، معیار و الگوی تحول و تغییرِ معیارگرا باشد.
4- ماهیت حقیقی رفتارها و سلوکهای زندگی بر اساس ظاهرآنها تعیین نمیشود. رفتارهای هم سنخ، وجه شباهتشان در باطن آنها نهفته است. همچنان که وجوه شباهتهای سرشتیِ یک رفتار سنتی در باطن آن نهفته است، در سبک زندگی مدرن نیز وجوه شباهتی وجود دارند که ماهیت اصلی آنرا شکل داده و آنرا به گذشته تاریخ فرهنگ و زندگی بشر پیوند میزنند. به این ترتیب همانطور که به عنوان مثال انتقال یک وجه به حساب یک خیریه در دنیای امروز با ظاهری کاملا متفاوت هم سنخ صدقه دادن انسان دوره باستانی است، رأی دادن به یک حزب سیاسی غربی با جهتگیری های نوین در مظاهر جدید استعمار، نیز هم سنخ لشکرکشی های ظالمانه جنگهای صلیبی است. لذت طلبی، قدرت طلبی، حب شهرت و جاه و مقام، تمتع طلبی جنسی، حب کسب علوم ظاهری و لذات ذهنی ناشی از آن، گرایش به زیبایی های مادی، فردیت و خودخواهی و ... همه و همه بخشی از قدیمیترین و کهنهترین شالوده های رفتارهای بشری است که ماهیت اصلی رفتارهای بشر امروز را تشکیل میدهند. انسان به نحو بالفعل از ابتدای تاریخ بشر به عمده یا تمام این امیال آکنده بوده است. در واقع این تمایلات و گرایش های معنوی و بار یافتن به شهود امر قدسی است که در ابتدا به نحو خفی و تا حد زیادی بالقوه است و در اثر حرکت و صعود انسان، بالفعل میشود. از این منظر، طرفه و نو و بدیع برای فرهنگ بشری، همین سنتهایی هستند که شالوده آنها بر این شهود بنا نهاده شده است و چنین چیزی تحقق نیافته مگر اینکه در میان انبوه انسانهای غرق در غرائز حیوانی، بزرگانی از اولیاء خدا با سخنی جدید به میدان آمده و عمق سخن آنان و شدت تأثیر آنها بر نفوس انسانی، توانسته این چنین فرهنگساز شود. بازگشت به زندگی غریزه محور هرچند که ظاهری متفاوت و مدرن داشته باشد، چیزی جز بازگشت به قدیمیترین بتهای بشری و ارتجاع نیست. (نصر، 1389 الف ، 271) انقطاع از امر قدسی در فرهنگ مدرنیته، چیزی جز فرو رفتن در این غرائز حیوانی نیست چنانکه عملاً پیداست.
5- سیر اجتهاد از متن دینی در جهان اسلام فراز و فرودهای زیادی داشته است. جریانهای ظاهرگرائی از سویی در غیرمعقول جلوه دادن سنت اسلامی نقش ایفا کردهاند و تأویلگرائی ها و قیاسهای افراطی و مانند آن از سوی دیگر زمینه را برای حاکم کردن امیال انسانی بر تفسیر شریعت الهی مهیا کرده اند. اجتهاد اصولی در جهان تشیع با آموزه هایی مانند تنقیح مناط، گوهر معنا، بطون معنایی، روح شریعت و توجه به غایات فقه و نظاموارگی آن و قرینه قرار دادن آن برای جایگاه هر حکم در نقشه کلان نظام تجویزی اسلام، بهتر از سایر مکاتب فقهی، نقشِ اعتدالی و اعتدال آفرین خود را ایفا کرده و ظرفیت تطبیق ثابتات فقه بر شرایط عصری و جدید را در خود ایجاد کرده است.
بررسی یک نقد
دکترطباطبایی از منتقدان جدی سنتگرائی، چه با تبیین دکتر نصر و چه با تبیین رایج حاکم بر جریانهای مذهبی حاکم، است. ایشان سنت موجود در جهان اسلام و به خصوص ایران را یک سنت متصلب و غیرپویا میداند. از منظر ایشان در سیر تاریخی اندیشه دینی، بعد از حمله مغول، عناعصر یونانی-ایرانشهری که حاوی یک خرد ضابطهمند و زمینه ساز تعادل عقل و شرع و نوزایش اسلام و احیای فرهنگ ایرانی بود، کاسته شد. سنت، پیوند خود را از حیات اجتماعیْ فرهنگیْ تمدنی گسست. شریعتمداری و سیطره شرع بر همه وجوه خردورزی موجب دریافت یک اسلام قشری شد. (طباطبایی، 1392، 54-57) اندیشه آشفته و مبهم و گسیخته از الزامات زمان و تکرار خالی از تأمل گذشته، وضعیت تصلب سنت را به وجود آورد. اندیشه جایگاه خود و توانایی طرح پرسش جدید را از دست داد و در این صورت سنت، زندگی و زایندگی نخواهد داشت. ( همو،1389، 398 و 399)
در پاسخ بایدگفت ایشان با تصلب و تعصبی خاص، عدم پذیرش اصول حاکم بر فرهنگ مدرن را نوعی تصلب میداند:
" در دورانی که با انقلاب مشروطیت آغاز میشود، تأسیس اندیشه فلسفی جدید ایرانی غیرممکن شد و وجدان تاریخی جدید ایرانی نه بر شالوده استوار اندیشه فلسفی جدید و اندیشه تجدد که با توجه به ایدئولوژی هایی به وجود آمد..." (همو،1377، 127)
در این بیان ایشان "اندیشه فلسفی جدید و اندیشه تجدد" را شالودهای استوار میخواند.
"... از بیرون سنت نیز گسست از سنت از مجرای نقادی آن و با تکیه بر مبانی اندیشه دوران جدید میتوانست امکان پذیر شود( که ممکن نشد)" (همو، 1389، 399)
به این ترتیب از منظر ایشان نقادی سنت از بیرون با مبانی اندیشه دوران جدید امکانپذیر است. به عبارت دیگر، مشکل ایشان با بنیادهای تفکر اسلامی است که، راه را برای دگراندیشی بسته است:
"بحران کنونی بحرانی در بنیادها و بحران بنیادهاست و نمیتواند مؤدی به پرسش از بنیادها نباشد." (همو،1392، 19)
اگر ایشان در جای دیگری، نگاه مقلدانه و ورود غیرخردمندانه اندیشه غربی را برنمی تابد( همو،1377، 128و 165و166) نه از این جهت است که بر استواری آن تردید داشته باشد بلکه به این دلیل است که اساسا سیطره نگاههای جامعه شناسانه و به اصطلاح ایدئولوژیک را بر نقادی فلسفه جدید و قدیم نمی پذیرد. تفکراتی که توجیهکننده یا نفیکننده یک نظام سیاسی یا ساختارِ دارای اقتدار اجتماعی خاص است و بدون اینکه توان ورود به صلب موضوع را به طور طبیعی داشته باشند، به تولید فکر و ترویج آن می پردازند. اما در نهایتِ اندیشه ورزیِ غیرایدئولوژیکِ مدنظر او، آنچه که باید مبنا و اصل قرار گیرد و به اصطلاح او "شالوده استوار" است، همان اندیشه مدرن است که باید فهم و بومیسازی شود.
در واقع از منظر دکتر طباطبایی، تفسیری از اسلام که در آن عقل بر نقل و متن دینی سیطره دارد- البته عقلی که لباس شریعت را طوری بدوزد که به قواره اصول و مبانی تفکر مدرن جور درآید- پذیرفته است.
تحلیل اینکه چگونه دوره شکوفایی تمدن اسلامی در قرون چهار و پنج هجری و شخصیتهایی همچون بوعلی و ملاصدرا از منظر ایشان از مظاهر تجلی خردورزی مورد نظر ایشان خوانده شدهاند، مجال دیگری را میطلبد ولی با نگاهی به بیانات ایشان در این خصوص میتوان منشا اصلی چنین نسبتهای غیرواقعی را در عوامل زیر جستجو کرد: (ر.ک: همو، 1389، 6و7و380و 399-401؛ 1392، 54-58)
- گستره علوم مختلف در دوره زرین تمدن اسلامی و محدود نبودن حوزههای علوم دینی به برخی علوم نقلی و شرعی
- نفس تحقق یافتن یک تمدن اسلامی زرین که به نوعی مؤید وجود یک زیربنای فکری قویم و خردمندانه در مقیاس زمان بوده است
- ضعف حوزههای علمیه در دورههای بعدی از حیث تنوع علوم و تمرکز بیش از حد بر فقه فردی و در سوی دیگر کمتوجهی و عمدتا کممهری یا تعارض با رویکردهای فلسفی
- مطرود شدن ملاصدرا و کناره گیری از مجامع علمی زمان خود که عمدتا تحت نفوذ فقها بود، در کنار نقدهای زیادی که وارثان سنتی تفسیر متن دینی، بر او داشته اند مبنی بر تعارض آراء او با مدالیل کتاب و سنت
اما ظهور فیلسوفان فقیه و فقیهان فیلسوف از تابعان مکتب صدرائی و تاکید بر همراهی و هماهنگی متن دینی و عقل و لزوم استفاده از تمامی منابع معرفت اعم از عقل و نقل و تجربه و نیز حاکمیت عقل در تفسیر کتاب و سنت و تبیین روش استنباط پویا از متن دینی با نظر به مقتضیات زمان و بسیاری پیشرفتهای دیگر که در گستره علوم اسلامی رخ داده و یا در حال رخ دادن است، هرگونه اتهام تصلب را، بیش از گذشته، بی پشتوانه قرار میدهد.
آنچه در حقیقت ناقد محترم تصلب خوانده است، چیزی جز تأکید و ثبات بر اصول ثابت حاکم بر حقیقت هستی و انسان نیست که جلوه این اصول در کتاب تدوین الهی و بیانات مفسران معصوم آن، مسلمات و اجزاء ثابت متن دینی را تشکیل میدهند. ایشان با تصلبی خاص، اصرار دارند که این اصول با تمام یا بخشی از اصول و مبانی حاکم بر تفکر مدرن جایگزین شود. یکی از این اصول حاکم بر اندیشه مدرن، عدم امکان تفسیر جزمی از متن دینی و به عبارت دیگر شکاکیت و نسبیگرایی در عرصه قرائت های دینی است که در نتیجه آن، هرجا خرد ابزاریِ گسسته از شهود عقلی، امری را اقتضاء کرد، با مانعی مواجه نشود.
نتیجه گیری
سنتگرائی آنچنانکه دکتر نصر معرفی میکند-صرفنظر از برخی نقدها- ناظر به بعد باطنی دین است و اگر با روشی سازمند دیدگاههای ایشان را تحلیل کنیم، به این نتیجه میرسیم که اندیشه های دکتر نصر در این موضوع با روح تفکر اسلامی سازگار بلکه برگرفته از عمق نگاه اسلامی است. پویایی و تحول، بخشی از ماهیت ثابت آن بلکه غایت اصیل حرکت وجودی یک سنتگراست. توجه به ثابتات و متغیرات وجود آدمی سرّ جمع پویایی و ثبات در این اندیشه است.
1- آتش زای، یحیی و ایمانی، بهروز، گزارههایی بر «دو عید سنایی» در حدیقه الحقیقه، نشریه پژوهش های ادب عرفانی، شماره 30، 1395
2- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، تهران، 1372 ش
3- صالحی، علیرضا، انسان معاصر و نیاز های او از دیدگاه سیدحسین نصر، نشریه نقد و نظر، شماره 55، 1388،قم
4- نصر، سیدحسین، ترجمه: انشاءالله رحمتی، معرفت و معنویت، انتشارات سهروردی، تهران، چاپ اول، 1380
5- -------------------------------------------، اسلام سنتی در دنیای متجدد، انتشارات سهروردی، تهران، چاپ اول، 1386
6- -------------------------------------------، اسلام و تنگناهای انسان متجدد، انتشارات سهروردی،تهران، چاپ سوم، 1389 الف
7- -----------------، ترجمه: سیدمحمدصادق خرازی، قلب اسلام، انتشارات نی، تهران، چاپ چهارم، 1390
8- -----------------، گفتگوی مشروح خبرگذاری مهر با سید حسین نصر، 1393 ش
9- -----------------، گفتگو با دکتر سید حسین نصر در تاریخ 12/6/96 ، سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
10- -----------------، سخنرانی ویدئو کنفرانسی با دانشگاه یزد در تاریخ 25/2/97
11- -----------------، مصاحبه با دکتر سیدحسین نصر در شبکه FotrosMediaTVبا عنوان "تفسیر روز آمد قرآن"، بی تا
12- -----------------، ایمان و تجدد (مجموعه مقالات)، ترجمه و تألیف: مرضیه سلیمانی، انتشارات علم، تهران، چاپ اول، 1389 ب
13- -----------------، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه مرتضی اسعدی، انتشارات طرح نو، چاپ پنجم، تهران، 1384
14- -----------------،آرمان ها و واقعیت های اسلام، ترجمه شهاب الدین عباسی، انتشارات سهروردی، چاپ دوم، تهران، 1387 الف
15- -----------------، صدرالمتالهین شیرازی و حکمت متعالیه، ترجمه حسین سوزنچی، انتشارات سهروردی، چاپ دوم، تهران، 1387 ب
16- پارسانیا، حمید، هستی و هبوط (انسان در اسلام)، دفتر نشر معارف، قم، چاپ چهارم، 1389
17- عبداللهی، محمدحسن، نقش و بررسی اندیشه وحدت متعالی ادیان از دیدگاه دکتر سیدحسین نصر،
پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما: سید یدالله یزدان پناه، استاد مشاور: محمد لگنهاوسن، مؤسسه امام خمینی ره، 1386
18- حسینی، سیدحسن، نصر، سنت، تجدد، (مجموعه مقالات) به کوشش عبدالله محمدی، فصل دوم، انتشارات کانون اندیشه جوان، چاپ اول، قم، 1391
19- خسروپناه، عبدالحسین، نصر، سنت، تجدد، (مجموعه مقالات) به کوشش عبدالله محمدی، فصل اول، انتشارات کانون اندیشه جوان، چاپ اول، قم، 1391
20- مهدوی، منصور، سنجش سنت، نشر اشراق حکمت، قم، چاپ اول، 1391
21- طباطبایی، سیدجواد، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، انتشارات کویر، تهران، چاپ پنجم، 1377 ش
22- -----------، دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران، انتشارات نگاه معاصر، چاپ هشتم، تهران، 1389 ش
23- -----------، زوال اندیشه سیاسی در ایران، انتشارات کویر، چاپ دوم، تهران، 1375 ش
24- -----------، تأملی درباره ایران، جلد دوم، نظریه حکومت قانون در ایران، انتشارات مینوی خرد، چاپ اول، تهران، 1392 ش
[1] نمونه اعلی انسان سنتگرا عارفان هستند و بقیه به اندازه قوت شهودشان، مشمول سنتگرا بودن و محکوم به احکام آنان هستند.
[2] دیوان شمس، غزل 973. قدید کردن یعنی نوعی قسمت کردن گوشت یا نمک سود کردن آن به منظور نگهداری. اصل این بیت از سنائی است. در مورد تفسیر "دو عید" که معمولاً به فانی شدن از خود مادون و باقی شدن به مرتبه بالاتر تجلی الهی در هر لحظه تفسیر شده ر.ک: (آتش زای و ایمانی، 1395، 129).
[3] Thomas Samuel Kuhn (1922 – 1996)