ویرگول
ورودثبت نام
ماهد توسلی
ماهد توسلی
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

انحا

ماه امشب تماشایی بود، نه از آن جهت که کامل باشد و خودنمایی کند و نه از آن جهت که هلالی ناپیدا و باریک داشته باشد.
ماهِ امشب، یادآور خاطرات و روزهای گذشته بود، می‌خواست بگوید که می‌گذرد و در این ساعات نیمه‌شب می‌فهمی که بی تو یا با تو زمان می‌گذرد.
در این لحظات در می‌یابی که حضورت در این جهان اهمیتی ندارد.
مگر زندگی چه چیز است مگر دوست و لحظاتی به‌یاد ماندنی، یک گپ دلنشین در این ساعاتی که انگار هیچ نمی‌ارزد، آن همه شلوغی روز، آن همه دویدن ها همه محو می‌شود، آن همه تلاش و کار و حرف ها و سال ها، همه پوچ می‌شود انگار.

بین همه کتاب هایی که دوستشان دارم و زندگی هایی که در آن ها وجود دارد، پیرمرد و دریا برایم از همه دلچسب تر است.
آن‌جایی که پیرمرد از صید بزرگ خودش، آن صیدی که عمری انتظارش را کشیده بود در حال برگشت است و حال از ماهی بزرگ هیچ نمانده جز استخوان‌هایش و به ساحل که می‌رسد متوجه می‌شود همه زحماتش از بین رفته است؛ آن‌جا چه بر او گذشت را نمی‌دانم ولی چیزی است که باید تجربه‌ش را داشتی باشی تا درکش کنی، جایی که تمام زندگی محو می‌شود و یک نقطه می‌ماند در انتهای جمله‌ات.
تو می‌مانی و آن لحظه، شبیه حسی که هولدن کانفیلد وَضعیت خودش را در دره‌ای تعریف می‌کند که کودکان در آن به سمت پرتگاه می‌دوند و او باید جلوی آن‌ها رو بگیرد ولی هر کدام در گوشه‌ای از این تپه به سمت پرتگاه می‌روند، آن‌جایی که کافکا می‌نویسد روی هنرمند کاه می‌ریزند و کسی نمی‌داند آن‌جا انسانی بوده‌است اصلا و جایی که تونی داستان بارنز به حقیقت پی‌ می‌برد و دقیقا همانجایی که باب دیلن می‌خواند یک مرد باید چند فرسنگ برود تا مرد بشود و پینک فلوید به دیوار خاکستری خیره می‌شود، همان‌چایی که جان لنون درخواست می‌کند کمی رویاپردازی کنید و دنیا را به شکل متفاوتی تصور کنید.

زندگیماهکتابماهد توسلیماهد
https://mrtavassoli.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید