
تاریخ ایران پس از سقوط ساسانیان، تاریخی است مشحون از بیثباتی سیاسی، زوال سازمان منظم اداری و آشفتگی اقتصادی همراه با رکود تجارت و افول حیات مدنی، گسترش نظام زندگی بدوی و بیثباتی مالکیت ارضی. پس از خاتمۀ عصر بیداد اموی و پایان یافتن عصر عباسی و امارتنشینهای استیلایی و استکفایی که در تاریخ ایران به نام سلسلههای ایرانی شناخته شدهاند و جفاکاریهایشان بر این مردم کمتر از آل سفیان و عباس در ایرانزمین نبود، دورۀ استیلای قبایل ترک و مغول و ترکمان و ایلخانان و... فرارسید؛ ده قرنی که سراسر غارت بود و کشتن و سوختن و بردن و ویرانی.
«تاریخ ایران و حیات فردی و جمعی این سرزمین پس از سقوط ساسانیان، تاریخی است مشحون از بیثباتی سیاسی، زوال سازمان منظم اداری و آشفتگی اقتصادی همراه با رکود تجارت و افول حیات مدنی، گسترش نظام زندگی بدوی و بیثباتی مالکیت ارضی.
پس از خاتمۀ عصر بیداد اموی و پایان یافتن عصر عباسی و امارتنشینهای استیلایی و استکفایی که در تاریخ ایران به نام سلسلههای ایرانی شناخته شدهاند و جفاکاریهایشان بر این مردم کمتر از آل سفیان و عباس در ایرانزمین نبود، دورۀ استیلای قبایل ترک مغول فرارسید؛ دورهای که سراسر غارت بود و کشتن و سوختن و بردن. در ادامۀ قرون اولیه که اعراب و حکام وابسته به ایشان، همۀ زمینههای رویش را در این سرزمین شخم زدند و بهجای شهرهای آباد، واحههای عربی را بنا نهادند و در این واحهها نیز کینههای عدنانی و قحطانی و مضر و ربیعه و قیس و کلب را تجدید کردند و تا توانستند سفرۀ آمادۀ صاحبخانه را که موالی خویش میشمردند چپاول کردند، نوبت هجوم و غارتگری ترکان غزنوی و ترکمانان سلجوقی و خوارزمشاهی و آنگاه مغولان و ایلخانان و تیموریان رسید. یعنی بر روی هم، ده قرن ناامنی و غارتگری و از میان رفتن دو رکن اقتصاد آن روز ایران، یعنی سوداگری و فلاحت؛ ارکانی که هرگونه تحرک در حیات مدنی و توسعۀ فرهنگی موکول و منوط به آنها بود.
طی این قرون خالیه که سیاست و اقتصاد شهری و روستایی با شدّت و حدّت بیشتری به هم گره خورده بودند، در سراسر ایران هرگاه حاکم و فرمانروا یا سلطانی قدرت را از کف داده و «منزل به دیگری میپرداخت» تمام ارکان مالکیت ارضی نیز متزلزل میگشت و در کنار آن بار مالیاتهای تازه به زور شلاق و ارعاب و قتل بر گردۀ مردم نهاده میشد.
استمرار بیثباتی سیاسی و بهتبع آن بیثباتی مالکیت ارضی هرگز امکان نمیداد که حداقل سرمایهها صرف توسعۀ سیلبندها و احداث سدها و آبگیرها در این سرزمین شود و زیرساخت اقتصاد زراعی را استحکام بخشد. در همۀ این قرون کمتر قافلۀ تجاری بود که از دست قطاعالطریق و رفیقان دزد و شریکان قافله و عوامل حکومتها که آشکار و پنهان راهزنی میکردند در امان بماند.
تاریخ ایران در پی دوران طولانی از بازدارندگی برای رشد و شکوفایی و درحالیکه مردم این سرزمین در گسترۀ این دورهها برای ماندن و نمردن، نه آفریدن و توسعۀ زندگی خود تلاش میکردند، با تنی رنجور و زندگی تهی از مکنت اما بسیار صبور و مقاوم به عصر صفویان رسید.
قرن دهم هجری که نوادگان شیخ صفیالدین اردبیلی به نام نجات روح مردم پایۀ حکومت را بر گردههای رنجور اما امیدوار مردم نهادند، برابر بود با آغاز قرن شانزدهم میلادی؛ عصری که اروپائیان برای چپاول ملل شرق به دریاها گام نهاده و پرتغالیها بهعنوان پیشگامان ایشان وارد هند، جنوب شرقی آسیا و خلیج فارس شده بودند تا در پی ده قرن ناامنی و غارت در ایران، فصل جدیدی از موانع سیاسی و اقتصادی را برای جلوگیری از تجدید اعتلای اقتصادی و فرهنگی و مدنی در این سرزمین بدویتزده رقم بزنند.
با این حال، بهرغم همۀ تفاوتهای ایران و ممالک فرنگ در این زمان، فاصلهها و شکافها هنوز چندان زیاد نبود که جبرانپذیر نباشد. اما درست در عصر صفویان که روزگار پریشانی سیاسی ایران موقتاً بهسر آمده بود، آنها بهجای زمینهسازی برای توسعۀ اقتصاد تجاری و زراعی، در عرصۀ اقتصاد تجاری انحصار تجارت دولتی یا به تعبیر درستتر انحصار بازرگانی سلطنتی و در عرصۀ اقتصاد زراعی هم برنامۀ ویرانگر زمینداری مبتنی بر خالصههای دولتی و تیولداری را بنا نهادند.
افزون بر این، در عرصۀ فرهنگ و باور عمومی نیز صفویان و اهل شریعتِ درگاهشان بهجای کاشتن جوانههای تحرک اجتماعی، تخم توکل و نصیب و قسمت در مزرع جامعه و عوام کاشتند و خبر «الفقر فخری» در گوش مردم نجوا کردند و نه اندیشۀ «سیروا فی الارض و فی الآفاق».
در این زمان بهجای احیاء همۀ عرصههای علوم اسلامی – که در قرون اولیۀ اسلامی بهرغم گستردگی بحرانهای سیاسی در ایرانزمین، در این سرزمین تمدنساز شده و بخش مهمی از تمدن اسلامی را پدید آورده بودند – بیشتر متولیانِ شریعت بهجای فراخواندن مردم به نشاط اجتماعی و تلاش برای ایجاد تعادل میان دنیا و عقبی و رهرویِ عالمی چون شیخ بهایی، مدام در گوش مردم میخواندند که متاع دنیوی جیفه و مرداری است عفن که فقط اهل غفلت در پی آنند، نه رهپویان حقیقت و جنات عدن.
پافشاری بر این آموزهها که هم جمود و ذلّت و فنای دنیای مردم و هم تباهی آخرت آنان را در پی داشت، در شرایطی بود که اولیای سیاست و دیانت در فرنگ، عقل را بر کرسی تجلیل مینشاندند تا چهرۀ دنیا و آخرت فرنگیان را دگرگون سازند، حال آنکه در فرهنگ صفوی بر طبل اعتبار نقل کوفته میشد و بنیادهای اخباریگری تقویت میگردید.
با موانعی جدی که صفویان متأثر از فرهنگها و نظامهای بدوی قرون میانۀ ایران در راه شکوفایی عقل مدنی و اقتصاد آزاد و مالکیت تیولداری به وجود آوردند، آنچه پس از فروپاشی فرمانروایی ایشان بهجا ماند انحطاط دو رکن اقتصاد شهری و اقتصاد روستایی یعنی بازرگانی و زراعت بود. این انحطاط بهزودی ارتشی از گرسنگان را در شهرها و روستاها پدید آورد که در کنار مصیبت تهی بودن خانه و کاشانههایشان از قوت لایموت، از 1136 تا 1210 قمری که سال تاجگذاری آقامحمدخان در تهران است و بار دیگر در بخشی از ایران ثبات و یکپارچگی سیاسی تجدید شد، یکسره گرفتار جنگ قدرت خانهای با عزّ و جاه بودند. این دورۀ طولانی جنگهای خانگی افزون بر اینکه مختصر بازرگانی عصر صفوی را که با کاروانسراهای متعدد در سراسر مسیرهای تجاری عمده ایجاد شده بود به ویرانه و خانۀ جغدان تبدیل کرد، شیرۀ جان خردهمالکان را نیز بلعید و تنوارۀ جامعۀ روستایی را که رنج گرسنگی دائمی داشت نحیفتر کرد.» صفحۀ 135 تا 137
برآمدن قاجار (تاریخ ایران از پایان عصر صفوی تا قتل آقامحمدخان قاجار)
نویسنده: دکتر غلامحسین زرگرینژاد
ناشر: انتشارات نگارستان اندیشه، چاپ دوم 1403
424 صفحه، 450000 تومان