
«یکی از زیانهای قدرت حاکمه این است که امکان دارد حاکم علاوه بر پول لازم برای هزینههای عمومی – یعنی برای تأمین هزینۀ وزرا و خادمان عمومی، ساختن و دفاع از پادگانها، جنگیدن، و تأمین هزینۀ منزل خود بهشیوهای محترمانه – پول بیشتری را اخذ کند. او همچنین ممکن است، اگر بخواهد، پولی را به دلخواه خود برای ثروتمند ساختن فرزندان، بستگان، مقربان و حتی چاپلوسان خود اخذ کند. باید اذعان کرد که این یک زیان است، اما این از آن نوع زیانهایی است که در هر نوع دولتی یافت میشود، و در مونارشی(1) تحملپذیرتر از دموکراسی است. زیرا اگر مونارش بخواهد آنها را ثروتمند کند، تعدادشان زیاد نیست، زیرا آنها به انسان واحدی وابستهاند. اما در یک دموکراسی، تعداد زیاد عوامفریبان، یعنی خطیبانی که بر مردم نفوذ دارند (و تعداد زیادی از آنها وجود دارد و هر روز به تعداد آنها افزوده میشود)، انسانهای بسیاری هستند که فرزندان، بستگان، دوستان، و چاپلوسانزیادی دارند که نیاز به ثروت دارند. زیرا افراد نهتنها میل دارند که تا جایی که میتوانند خانوادۀ خود را ثروتمند، قدرتمند و ممتاز کنند، بلکه همچنین میخواهند با لطف به دیگران آنها را نسبت به خود متعهد و از این طریق موضع خود را تقویت کنند. از آنجا که وزرا، بندگان و دوستان مونارش پرشمار نیستند، او میتواند با بخشیدن مناصب جنگ و صلح به آنها، بدون تحمیل هزینه به شهروندان، آنها را کم و بیش راضی نگاه دارد؛ در دموكراسی، یعنی جایی که تعداد کسانی که باید راضی نگاه داشته شوند بسیار است، و اینکه هر روز به تعداد آنها افزوده میشود، این کار را نمیتوان بدون بهرهکشی از شهروندان انجام داد. اگرچه یک مونارش میتواند به نامزدهای نالایق ترفیع دهد، او نمیخواهد زیاد چنین کاری را انجام دهد؛ اما در دموکراسیهمۀ خطیبان همواره چنین میکنند، به این دلیل ساده که مجبورند چنین کنند. در غیر این صورت، قدرت عدۀ اندکی که چنین میکنند آنچنان زیاد میشود که نهتنها موجب هراس [دیگر] خطیبان بلکه همچنین موجب هراس دولت میشود.» صفحۀ 154 تا 155
پینوشت:
(1) مونارشی، بهزبان ساده، آن نوع حکومتی است که یک نفر در رأس قدرت سیاسی قرار دارد (که به او مونارش گفته میشود). این جایگاه غالباً بهصورت موروثی به مونارش میرسد.