صفحه | بریدهای از کتاب «والدن» اثر هنری دیوید ثورو و ترجمۀ سید علیرضا بهشتی شیرازی
در اثنای آخرین اقامت زمستانیام در کنار دریاچه خوشقدمی دیگر نیز به دیدارم آمد. او از میان دهکده، از میان برف و باران و تاریکی گذشت تا آنکه چراغم را از میان درختان روشن دید و شبهای طولانی بسیاری را با من شریک شد. یکی از آخرین فلاسفهای که به جهان ارزانی شده بود. او خدا را به سخن میآورد و آبروی بشر را میبرد، و چونان دانهها مغز، تنها میوۀ اوست. به نظرم او باید مؤمنترین انسان زنده باشد. کلمات و نظراتش همواره شرایطی بهتر از آنچه را آشنای آدمیان است برای اشیاء مفروض میگیرد. و همچنان که چرخ اعصار در گردش است او آخرین بشری خواهد بود که ناامید میشود. او کاری به حال حاضر نداشت، ولی با وجود این بیتوجهی، وقتی ایام او برسد قواعدی که اکثر مردم احتمالش را هم نمیدهند شروع به اثرگذاری خواهد کرد و سروران خاندانها و امیران به سویش خواهند شتافت تا رهنمود بگیرند.
دوست راستین بشریت؛ تقریباً تنها دوست پیشرفت بشر. یک فناشدۀ قدیمی، بلکه یک فناناپذیر، با صبری نستوه و ایمانی که تصویر حکاکیشده در کالبدهای بشر را آشکار میکند، که کودکان، گدایان، دیوانگان و دانشمندان را با هوشیاری مهماننوازش در آغوش میگیرد، بر اندیشههای همه تأمل میکند و عموماً مقداری وسعت و لطافت بدان میافزاید. به نظرم او باید در شاهراه جهان کاروانسرایی باز کند، جایی که بتوان از فلاسفۀ تمام ملل پذیرایی کرد و بر سردرش نوشته شود: «میهمانپذیری برای انسان و نه دیوش، ای که فراغت و ذهن آرام داری و مُجدّانه راه راست را میجویی، داخل شو». چهبسا او سالمترین روانی است که هرگز شناختهام، با کمترین دودلی؛ دیروز همان، که فردا. از قدیم با هم قدم میزدیم و سخن میگفتیم و به صورتی مؤثر جهان را پشت سر جا میگذاشتیم؛ زیرا او به هیچیک از نهادهای آن متعهد نبود؛ رکگویی آزاده و آزاده زادهشده. به هر راهی که رو میکردیم گویی آسمان با زمین ملاقات کرده بود، از بس که او بر زیبایی مناظر میافزود. نمیتوانم تصور کنم که او چگونه میتواند بمیرد؛ طبیعت جایگزینی برایش نخواهد داشت.
والدن
نویسنده: هنری دیوید ثورو
مترجم: سید علیرضا بهشتی شیرازی
ناشر: انتشارات روزنه