معرفی و بررسی کتاب «ادبیات در مخاطره» اثر تزوتان تودوروف با ترجمۀ محمدمهدی شجاعی از نشر ماهی
کتاب کوچک؟ اصلاً. قطع جیبی؟ ابداً. آن هم کمتر از صد صفحه؟! نه؛ من هرگز چنین کتابهایی نمیخرم، زیرا همان یک کفدست مطلبی که میخواهند بگویند بالأخره از جایی به گوشم میرسد. خریدن این کتاب هم نقض این قاعده نبود. اگرچه حجمش هشتاد صفحه است، محتوای آن یک دنیاست؛ یک دنیا دانش و تجربه. تزوتان تودوروف (1939-2017) ماحصل یک عمر سروکار داشتن با ادبیات را صادقانه و صمیمانه، دقیق و فشرده در این اثر مختصر جای داده است. من از کتابهای پخته خوشم میآید؛ خیلی خوشم میآید. این نوع کتابها در حکم راههای میانبری هستند که باعث صرفهجویی در سالها از عمر انسان میشوند. به عبارت دیگر، این کتاب کوچک یک تکه جواهر است؛ کوچک، اما بسیار قیمتی.
اما تزوتان تودوروف کیست؟ هرچه بگویم نه به آنهایی که او را میشناسند چیزی میافزاید و نه آنان را که نمیشناسندش با او آشنا میکند. اگر کسی میخواهد این ساختارگرای بلغاری-فرانسوی را بشناسد، به سراغ کتابهای نظریۀ ادبی برود. هر کتابی در حوزۀ نظریۀ ادبی، بخشی را به آراء وی اختصاص میدهد. او یکی از بزرگان ساختارگرایی در ادبیات است که آراء مهم و مشهوری در این زمینه دارد. برخی کتابهایش نیز به فارسی ترجمه شدهاند. اگر کسی آنها را دیده باشد، شاید باور نکند که چنین رسالهای را او نوشته است. همانطور که ظاهر این اثر با دیگر کتابهای او تفاوت دارد، نگاه و دیدگاهش نیز در اینجا برخلاف دیگر گفتههایش است. تودوروف در اینجا ساختارگرایی را کنار میگذارد؛ چیزی که ادبیات را، خواسته یا ناخواسته، به خطر انداخته است.
حرف تودوروف این است که ادبیات در مخاطره است. ولی این خطر از ناحیۀ مردم کمسواد یا عوام بیفرهنگ نیست، بلکه از جانب فضلا و متخصصان ادبیات است؛ یعنی کسانی همچون همکارانِ خود تودوروف، و حتی خود ساختارگرایش! این کارشناسان، ادبیات را فروکاستهاند به چیزی غیر از ادبیات. در نتیجه، استادان ادبیات آن را از بین بردهاند. آنها ادبیات را بهمثابۀ ادبیات نمیبینند، بلکه آن را تحویل میکنند به چیزی که دیگر از جنس ادبیات نیست. فروکاستگرایی در ادبیات از بدترین و مخربترین نوع است؛ زیرا آثار ادبی تنوع و تکثر بیشماری دارند. لذا فروکاست ادبیات، در واقع، از بین بردن یک چیز نیست، بلکه از بین بردن چیزهای بسیاری است که هر کدام بهتنهایی جهانی از معنا و لذت را به ارمغان میآورد. از این رو، با عملکرد مخرب استادان، دیگر خبری از کارکرد اصلی ادبیات نیست؛ نه معنایی و نه لذتی.
بله؛ معنا و لذت. و این دو دقیقاً همان چیزهاییاند که تودوروف روی آنها تأکید میکند؛ چراکه ارزش و اهمیت ادبیات را در همین میداند. ادبیات، اعم از شعر و رمان، منبع عظیم لذت و سرچشمۀ سرشار از معانی است که زندگی ما را غنی و دلپذیر میسازد. اما این امر در صورتی رخ میدهد که ادبیات همانگونه که هست بماند و به چیزی دیگر مسخ نشود؛ مسخی که نظریهپردازان ادبیات شبانهروز برایش آستین بالا زدهاند.
ولی این وضعیت ناخوشایند چه زمانی اتفاق افتاد؟ بدیهی است که چنین اتفاق بزرگی یکشبه رخ نمیدهد. به همین دلیل، تودوروف به سراغ تاریخچۀ چنین نگاهی به ادبیات میرود و نشان میدهد که چگونه در زیباییشناسی مدرن چنین رویکردی غلبه کرد.
البته تودوروف نمیخواهد ادبیات را در چارچوبی کاملاً احساسی یا عوامانه بگنجاند. لذا اینطور نیست که از حرفهای او برداشت کنیم که برای واکنشهای طبیعی یا تعلیمندیده اولویت قائل است یا آنها را ملاک به شمار میآورد. مسئله این است که ادبیات را از زندگی جدا نکنیم. جدا از این، هر چقدر در ادبیات تعمق کنیم، دستاوردهای بهتری خواهیم داشت. نیز مواظب باشیم ادبیات را با غیرادبیات به خطر نیندازیم که خودمان ضرر میکنیم. چراکه به خطر افتادن ادبیات به خطر افتادن حیات انسانی است. لذا حرف تودوروف را میتوان اینگونه هم خلاصه کرد: ما ادبیات را نجات میدهیم تا ما را نجات دهد. اصلاً حیف است چنین چیزی به خطر افتد:
«اگر امروز از خود بپرسم چرا ادبیات را دوست میدارم، اولین چیزی که به ذهنم میآید این است: ادبیات یاریام میکند تا زندگی کنم. ادبیات مرا از تجربههای واقعی محروم نمیسازد، بلکه چشمانداز جهانهایی را در ادامۀ جهان واقعی پیش چشمم میگشاید و مجال میدهد به درک بهتری از آنها برسم. ادبیات، موجزتر و بلیغتر از زندگی روزمره و البته نه یکسره متفاوت از آن، جهانمان را وسعت میبخشد و تشویقمان میکند به شیوههایی دیگر درکش کنیم و سامانش دهیم. ادبیات به ما امکان میدهد با دیگران تعاملی نامحدود داشته باشیم و نتیجتاً بر غنایمان میافزاید. احساساتی بیبدیل برایمان به ارمغان میآورد که دنیای واقعیمان را پرمعناتر میکند و زیباتر میسازد. ادبیات نه یک سرگرمی ساده است و نه تفریحی مختص فضلا؛ فرصتی است پیش روی همگان تا رسالت انسانیشان را بهتر و شایستهتر محقق کنند.»
ادبیات در مخاطره
نویسنده: تزوتان تودوروف
مترجم: محمدمهدی شجاعی
ناشر: نشر ماهی