پیشینه نمایش به قدمت گردهمآیی چند نفر در دوران انسان شکارچی تخمین زده میشود. همانگونه که بشر کنونی نیاز به ارتباط و کلام برای انتقال مطلب دارد، شکارچیان با خانوادههایشان شبها به دور آتش جمع میشدند و نیازها، آرزوها، احساسات و تفکرات خود را به قالب نمایش نشان میدادند؛ عدهای پوستین پشمی به تن درنقش حیوان و پهلوان انسانی در نقش شکارچی. با تحول رسمها و نیایشهای مذهبی، نمایش شکل درستتری به خود گرفت و حتی زمانی که دیگر رسم و نیایشی وجود نداشت، دستگاه اجرایی دینها شد. در این مطلب سعی شدهاست به صورت خلاصه، نمایشهای معروف و سنتی ایرانی به تصویر کشیده شود.
در ایران قدیم، دینهای تک خدایی مانند دین زرتشتی و یا اسلام، برخلاف دینهای چند خدایی ـ آنچنانکه در یونان و هند بودـ که روحیه نمایش ناپذیری داشتند، از رونق گرفتن و تاریخسازی برخی از نمایشها به صورت گسترده جلوگیری کردند. در دینهای یگانه پرست، تجسمسازی و به نمایش درآوردن ماوراءالطبعیت به دلیل محدود کردن ویژگیهای خداوند و به تصویر درآوردن روابط شبه انسانی برای حالت مطلق خداوند، نفی شدهبود. بهرام بیضایی در مقدمه کتاب «نمایش در ایران»، به تفضیل به این موضوع میپردازد و دلایل اینکه نمایش سنتی ایرانی همانند نمایشهای تاریخی یونانی، در زمان ما، یعنی عصر حاضر، رونق ندارند را، بررسی میکند. یکی از این دلایل منع شدن نمایش و آواز و ساز در دورههای مختلف تاریخ ایران، به دلیل چیره شدن مروجان دین در دستگاههای دولتی میباشد. علت دیگر، نقاد بودن هنر نمایش است که بیشتر اوقات مورد پسند پادشاهان سرزمین، قرار نمیگرفته است. در کنار این نیز، در زمانهای گذشته نمایش را مختص به طبقهی عامه و مردم معمولی میدانستند و اما دین و دربار به پادشاه تعلق داشت.
با نگاهی اجمالی به تاریخ ایران و سلسلههای پادشاهیای که به خود دیدهاست، به روشنی میتوان دریافت که این سرزمین، هرگز از لحاظ سیاسی و معیشتی دارای ثبات نبودهاست. سالهای سال، در تمام سلسلههایی که بر این سرزمین پهناور حکمفرماییکردهاند، دعوا و جنگ بر سر جانشین بودهاست. از دعوای بردیا و کمبوجیه، تا زمان قاجار و داستانهای پسران ناصرالدینشاه. چنین شرایطی به اضافه، مشکلات طبیعی مانند خشکسالی و بیماریها، هرگز فرصت آسوده زندگی کردن به مردمان این سرزمین را نمیداد. همواره برای کشاورزی، جنگیدن و ساختن شهرها و روستاها نیاز به نیروی انسانی بود و کمتر کسی زندگیاش را از راه نمایش و بازیگری میگذراند. هرچند بعدها در زمان صفویه با حمایتهای دربار از نمایش نقالی و اوج گرفتن آنها در قاجاریه، به صورتهای گوناگون، شاخههایی از نمایشهای سنتی ایرانی را در آثار تاریخی مشاهده میکنیم و بعضا اجراهایی از آنها در مراسمها میبینیم.
نمایش ایرانی، مانند تمام نمایشهای دیگر دنیا، از داستانسرایی و قصهسازی شروع شد. این قصهها سینه به سینه، بین دهقانان، افراد تاریخدان و کدخدایان، منتقل میشد.
نقالی:
نقال، به افرادی میگویند که در قهوهخانهها و اماکن عمومی و میادین، با آداب و رسوم خاص، داستانهای حماسی و پهلوانی و ملی میگویند.( کتاب نقالی و روحوضی، فریده رازی)
نقالی به همراه ساز و آواز از زمانهای بسیار قدیم، در سرزمین ایران رواج داشته است و بسیاری از شاعران و نویسندگان بزرگ کشور، داستانهای منظوم و منثور خود را بر طبق گفتههای نقالان سرزمین بیان کردهاند. شاهنامهی فردوسی، یکی از مهمترین این آثار است. انواع نقالی به صورت زیر میباشد: - پردهداری( پردهخوانی) - شمایل خوانی( شمایل گردانی) – صورت خوانی ـ حمله خوانی – سخنوری( صورت تکاملیافته مناقب خوانی و فضائل خوانی) –قوالی –روضه خوانی –شاهنامهخوانی –مولودی خوانی –حمزه خوانی – سرداری
در نقالی، شخصی به عنوان نقال بر روی سکویی که ارتفاع آن از جمعیت بلندتر است میایستد و با چوبی که به آن تعلیمی، مطراق یا مطرقه میگویند، داستانی را بازگو میکند. نقال، بدون بهرهگیری از عناصر صحنه، نورپردازی و لباس، خودش به تنهایی هم بازیگراست، هم گوینده و هم کارگردان. با حرکات دست و کوبیدن ناگهانی پاها بر روی زمین یا ضربههای ناگهانی دست، شور و هیجان خود را به شنونده منتقل میکند و در خلال داستان، نقدهای خود به وضعیت مملکت را نیز به صورت طنز بیان میکند. در نمایش نقالی، شخصی به عنوان مرشد که فرزند نقال یا کسیست که در آینده قرار است نقال باشد، در کنار پای نقال مینشیند و گاهی آوازهایی در میان داستان سرمیدهد و در عین حال نمایش را از استاد خود فرا میگیرد. حالتهای گوناگون بیان یک واقعه، بیان موازی چند داستان، سوگواری برای مرگ یکی از شخصیتّهای برجسته داستانهای پهلوانی-مانند سهراب، از ویژگیهای نقالیست. حتی نقل شدهاست که مردم از نقال خواهش میکردند به ازای دریافت مبلغی پول، از مرگ شخصیتی از داستان صرف نظر کند و یا برای اینکه اوقاتشان از مرگ شخصیت مورد علاقهشان مانند سهراب، مکدر نشود، قسمت مرگ سهراب، از قهوهخانه خارج میشدند تا با بیان قوی نقال از واقعه، شروع به سوگواری نکنند. نقالان اغلب از داستانها، نتیجه اخلاقی میگرفتند و آیینهای ملی را پرورش میدادند. اوایل نقالی با ساز و آواز به همراه بود ولی با آغاز عصر اسلامی، موسیقی و طرب منع شد، به جز آواز فقط برای قرائت قرآن.
در دوران صفوی که دوران اوج نقالی بود، نقالان، برای جلب توجه مردم، اشعاری در وصف نیکیهای پیشوایان شیعه میخوانند. به این نوع نقالان، مناقب خوان و این نوع نقالی مناقبخوانی گفته میشد. در کنار مناقب خوانی، سنیها، نقالی در وصف سه خلیفه را باب کردند و به آن فضایل خوانی میگفتند. این دو دسته جایگاه مشخصی در شهرها و بازارها داشتند و مردم برای شنیدن هرکدام میدانستند که به کجا باید مراجعه کنند. در زمان سلجوقیان، دختر ملکشاه سلجوقی که سنی بود، زبان مناقبخوانی شیعی را برید و پس از آن کمکم مناقبخوانی از بین رفت و جایگاه خود را برای نمایشهای تعزیه آغاز کرد.
شبیهگردانی، شبیهخوانی یا تعزیه:
شبیهگردانی، شبیهخوانی یا تعزیه نمایشی بودهاست در اصل برپایه قصهها و روایات مربوط به زندگی و مصائب خاندان پیامبر اسلام و خصوصا وقایع و فجایعی که در محرم سال ۶۱ هجری در کربلا برای امام حسین(ع) و خاندانش پیش آمد.( بهرام بیضایی، نمایش در ایران)
تعزیهها را در نمایشخانههای موقت به نام تکیه یا حسینیه اجرا میکردند. تکیه، فضای محصوری با سکویی در وسط، به ابعاد ۱۰ متر در ۱۰ متر، به طوری که اسب و شتر بتواند روی آن راه برود، میباشد. دورتادور سکو، جای نشستن تماشاچیان است. در دوره ناصرالدین شاه یکی از بزرگترین تکیههای ایران به اسم تکیه دولت ساخته میشود که سالها بعد، پس از مدتها ویرانه ماندن، در سال ۱۳۲۵ به منظور ساخت شعبه بانک ملی ایران در بازار خراب شد.
همزمان با رسم شدن بستن بازار در زمان دهه اول محرم و سیاهپوش شدن مردم، تعزیه نیز به عنوان نمایشی در این بازه، رونق پیدا کرد. ابتدا دستههایی بودند که به کندی از برابر تماشاچیان میگذشتهاند و با سینه زدن و زنجیر زدن و کوبیدن سنج و نظایر آن به همران حمل نمادها و علمها و نیز همآوازی و همسرایی در خواندن نوحه، ماجرای کربلا را برای مردم یادآور میشدند. در مرحله بعد، همآوازی کمتر شد و نشانهها و علمها بیشتر و در مرحله بعد به جای نقالان، شبیه چند تن از شهدا را به نمایش میگذاشتند که با شبیهسازی و لباسهای نزدیک به واقعیت، از مصائب و سختیهای خود برای مردم میگفتند و در نهایت هم پیدایش بازیگران.
به دلیل حرمتها، این دستهها فقط توسط مردان اداره میشد و حتی نقش زنان در این نمایشها را هم به پسربچهها و پسرانی که هنوز صدای نازک داشتند، سپرده میشد، اما بین کودکان، از دختران نیز استفاده میکردند. به همین دلیل، نوعی تعزیه زنانه نیز منحصرا در خانههای اشرافی بزرگ برای زنان برگزار میشد. در ابتدای دوره قاجاریه، تعزیه به دلیل حمایتهای شاهان و نیز طبقه جدید مرفه بازرگان و سیاسیون، گستردهتر و دامنهدارتر شد. روایتهای مختلف توسط تعزیهنامهنویسها نوشته میشد و بازیگران با حفظ کردن متن و شعرهای تعزیهنامه، سعی در اجرای پرشور و تاثیرگذار بر روی مردم را داشتند. آنها میخواستند نشان بدهند که تعزیه تنها نشاندهنده یک قصه مذهبی ساده نیست، بلکه ماجرای نبرد همیشگی سیاهی و سپیدیست؛ چیزی که در داستانهای گذشته و نمایشها سنتی ایران نیز، ریشه داشته است؛ ایستادگی به خاطر عدالت، جنگ خیر و شر و نمایشی که نشان میدهد قهرمانان، نابودی را بر زندگی زیر سلطهی غاصبگران، ترجیح میدهند. امروزه نیز، در ایام محرم، شاهد اجرای خیابانی گروههای مختلف تعزیه هستیم.
روحوضی یا تئاتر سنتی ایرانی:
نوعی دیگر از نمایش سنتی ایرانی، روحوضی یا تئاتر سنتی ایرانیست. این نمایش، حدود ۲۵۰ سال پیش به وجود آمد و کمکم رشد کرد. در ابتدا با دو یا سه شخصیت اما در ادامه با تعداد بیشتری شخصیت، اجرا شد. به دلیل نوشتاری نبودن متن این اجراها، هیچکدام شبیه به یکدیگر نیستند و تقریبا تا همین اواخر، هیچ متن نوشتاریای از این اجراها وجود نداشتهاست. در خانههای قدیمی و محلهای گردهمایی مردم، حوضی بزرگ در وسط قرار میگرفتهاست که با قرار دادن تختهای روی آن، سکو یا صحنهی اجرایی برای بازیگران ایجاد میشد. به همین دلیل این نوع نمایشها به اسم تخت حوضی یا روحوضی باب شدند. روحوضی بیشتر جنبه کمدی، انتقادی و اجتماعی و موزیکال را دارد و غالبا با موضوعی مربوط به خانوادههای متوسط شهری یا ثروتمندان خسیس بودهاست. این نوع نمایش، اغلب در خانهها یا فضای باز صورت میگرفت و هدف از آن گرم کردن مجلس و سرگرمی و ایجاد فضایی دوستانه به همراه بزلهگویی است. شخصیتهای داستان روحوضی ثابت بودند و با داستانهای جدید، به شخصیتهای قدیمی، نقشهای جدید اضافه میشد. یکی از مهمترین و کلیدیترین شخصیتهای روحوضی، «سیاه» است و ریشه در تاریخ قدیم ایران که بردهداری رواج داشتهاست، دارد. «سیاه» شخصیت باهوش و در عین حال سادهای را بازی میکند که زبان طبقهی پایین اجتماع را به تصویر درمیآورد. مردم از این نوع صحبت کردن و بذلهگویی این شخصیت لذت میبرند با آن میخندند.
روحوضی هم مانند دیگر نمایشها، انواع مختلفی دارد. بعضی از داستانها بر مبنای افسانهها هستند و بازیگران از ساز و موسیقی و لباسهای رنگارنگ استفاده میکنند و بعضی بیشتر شبیه به تئاتر غربی یا همان تئاتری که امروزه روی صحنههای نمایشخانههای ایران، بیشتر مشاهده میشود؛ نمایشی که مسائل اجتماعی و سیاسی را بازگو میکند. اما در کل، روحوضی داستانی ساده و خندهدار دارد. داستانهای زیادی مانند، دوماد فراری، عروسی هالو، حاجی دوزنه، حاکم یکشبه و گنج حضرت سلیمان و خیلی نمایشهای دیگر از روحوضیهای معروف هستند.
نمایشهای عروسکی:
و در نهایت، جالبترین نمایش ایرانی، نمایشهای عروسکی یا دو دستهی سایهبازی و خیمهشب بازی، نمایشهایی جذاب با تکان دادن عروسکها و حرف زدن به جای آنها برای اجرای نمایشی میباشد.
در سایهبازی، با حرکت دست جلوی منبع نور، اشکالی را میساختند و داستان را از زبان آن سایهها بیان میکردند. این نوع داستانسرایی بیشتر در چادرهای کولیها، در مقابل منبع نور مرکزی چادر و بر روی دیوارهای چادر انجام میشد. روایتاست که نمایشهای عروسکی، در زمان بهرام گور، با آمدن بازیگران دورهگرد و کولیهای هندی به ایران، وارد شدهاست.
در خیمهشب بازی، از ۸ الی ۱۰۰ عروسک برای بیان داستان استفاده میشود که با نخ و چوب روی صحنهای یا داخل جعبهای هدایت میشوند. گردانندهی عروسکها، سوتی در دهان دارد و با صدایی جغجغه مانند، از زبان عروسکها صحبت میکند. در خیمهشب بازی، فردی در جلوی صحنه به نام مرشد مینشیند که تار یا کمانچه یا تنبکی به دست دارد و با عروسکها صحبت میکند و با آواز و مشاجره و مباحثه با عروسکها، داستان را پیش میبرد. یکی از علتهایی که خیمهشب بازی کمتر پیشرفت کردهاست، نبود متون نوشتاری و باسواد نبودن اجراکنندگان نمایشهای معروف بودهاست.
هرچند امروزه با برگزاری جشنواره اسباببازیها، تلاش شدهاست که زمانی از برنامه به عروسکهای سنتی و قدیمی ایرانی و به خصوص نمایشهای عروسکی اختصاص پیدا کند. علاوهبر اینها، برخی از هنرمندان و خوانندگان کشور، نمایشهایی را در قالب نمایشهای عروسکی برگزار کردهاند. از نمونهها آن میتوان به اپرای عروسکی شمس و مولانا و نمایش عروسکی رستم و سهراب اشاره کرد.
همانطور که موجی برای حفظ سنتهای قدیمی ایران ایجاد شدهاست، هرکدام از ما مردمان این سرزمین، وظیفه داریم که برای حفظ آثار به جای مانده از نسلهای قبل خود، به نمایشهای پر فراز و نشیب گذشته، ارج نهیم و آنها را پاس بداریم. همانطور که زمانی بزرگان قبل از ما، از این نمایشها استفاده کردهاند تا شور و هیجان را در مردم بپرورانند، اشک را از چشمانشان جاری کنند یا فکرهایشان را رشد دهند، ما نیز باید نتیجهی تلاش آنان را به درستی دریافت کنیم و با ایجاد تغییرات مناسب برای فضای اجتماعی و سیاسی زمانهی خود، برای نسل بعد نمایشهایی قویتر را به ارمغان آوریم. از خاطر نبریم که نمایشها، بازتابی از احساسات، تفکرات، نیازها و آرزوهای ما هستند. به امید امیدبخش بودن نمایشها و حفظ سنتهای ملی این سرزمین.
منابع: