ویرگول
ورودثبت نام
Misa
Misa
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

My heart or my mind..?

:)))
:)))


چند سال پیش برای اولین بار شنیدم که بهم گفتن

"باید به فکر آینده ت باشی و خودتو براش آماده کنی"
تا همین اواخر بدون تردید جواب میدادم


"منظورت چیه؟البته که آینده ی خودمو مشخص کردم! قراره یه هنرمند باشم"


تا اینکه واقعا سعی کردم بهش فک کنم و تصمیم بگیرم... دقیقا چه هنرمندی؟ مشورت کردم.... بدون اینکه به رب کلام برسم گفتن

" برای آینده ت باید یه رشته خوب انتخاب کنی تا دستت تو جیب خودت باشه

یاعم 'همینجوری یه چیزی' با نقاشی هات باش"


-باشه ولی من نمیخام خودمو تو همچین جهنم دره ای بندازم، فقط یه بار قراره زندگی کنم... نه؟


-دقیقا چون یه بار زندگی میکنی باید آسایش و پولت رو برای زندگیت تضمین کنی

ولی اگه راهی که واسم تعیین کردین چیزی که نمیخام باشه چی؟ باید چون خانوادمین و صلاحمو میخاین به حرفتون گوش بدم...؟ نظر من و چیزی که من میخوام غیر منطقی و کورکورانه ست؟


حق میدم... اینجا ایرانه... بایدم نگران آینده ی نامعلوم باشن.. هرچی باشه باید از راهی از بین پیچ در پیچ ها انتخاب کنم و به یه جایی برسم... نه؟


از بچگیم خیلی کارا رو انجام دادم و تجربه های مختلفی با خودم حمل کردم و گفتم قراره تا آخرش ادامش بدم

اما نشد.

از بین تمام این تجربیات نقاشی اولین چیزی بود که تا الان مثل قبل شایدم بیشتر شیفته ش شدم و دلم میخاد ادامه ش بدم. وسعت خلاقیت ها، رنگارنگی ذهنم طوری که میتونم هرچی دلم بخاد و ذهنمو آزار میده رو روی یه صفحه سفید پیاده کنم. هرموقع که میکشم و به نتیجه آخر که نگاه میکنم یه افتخار و ذوق توصیف نشدنی رو صورتم شکل میگیره. کسی اینو نمیبینه؟ .شاید به شوخی بود... ولی هرنقاشی که تو بچگی به هرکسی نشون میدادم میگفتن

"تو باید یه نقاش باشی"

و من اون حرفو جدی گرفتم

باور داشتم (دارم) که این هویت منه، یه خوره ی نقاشی. تازگی ها بهش شکل دادم و چیزی ازش ساختم که "من" رو نشون بده
و الان ازم میخان که از این "رویاهای بچگانه" م دست بکشم و منطقی فکر کنم؟؟

درسی رو بخونم که یه نمه از توجه و علاقه م رو توش میشه حس کرد، توی مطبم بشینم، مشکلات بقیه رو حل کنم و تو زمان استراحت به تابلوهایی که خودم کشیدمشون و رو دیوار اویزونشون کردم نگاه کنم و به عنوان یه "آرزوی جوانی" ازش یاد ببرم؟
نه.
عمرا.
قرار نیست این اتفاق بیوفته، اما چطوری خودخواه باشم و بعد تمام زحماتی که واسم کشیدن جواب رد به سینه شون بزنم؟ چطور میتونم حرفای "دلم" رو بهشون بگم درحالی که بهم گفتن به "ذهنت" گوش بده و منطقی باش...؟ دختر اشتباهی براشون بودم... اونا لایق بهتر از من بودن... عادیه همچین فکری کنم؟

پ.ن:اگر کسی در این مورد تجربه ای داره لطفا راهنمایی کنه، فقط یه تازه کار تو دنیای بزرگتر هام.
























نقاشیانتخابزندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید