ویرگول
ورودثبت نام
مهشاد رضاپور
مهشاد رضاپور
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

قانون، از راست رفت از چپ برگشت :)


تهران، شهرِ افراد مختلف با قائده‌ها و قانون‌های خودشون، جایی هست که برای زندگی کردن انتخابش کردم. این شهر، آفتابِ سوزانِ جنوب و رطوبتِ شمال ایران رو نداره و برای هر زمانی از سال مکان غافلگیر کننده توی دلش داره!

خوشی تحت دلم نرفته! می‌دونم شلوغی و ترافیک داره،هوای آلوده و گرونی داره... ولی از این صحبت‌های همیشگی که بگذریم، برای شخصیت‌هایی مثل من که در چهارچوب رفتار می‌کنن و قانون پذیر هستن؛ دیدن بی اهمیتی به قانون خیلی سوزناک تر از بقیه هست.

زندگی توی جامعه رو بلد نیستیم

دانشگاه خیلی فرصت خوب بود برای ورود به جامعه؛ مُشتی از خروارِ جمعیت بود با اختلاف سنی کمی از خودمون. بی قانونی‌های واضحی که صف سلف غذا داشت، کاملا من رو برای ورود به جامعه‌ی بزرگ‌تر آماده کرد!

مشکل ریشه‌ای تر از این حرف‌هاست. گذشته گذشته ولی رفتارهای جزئی‌ای هستند که باید بدانیم اما شاید (شاید) بلد نیستیم:

  • نابلدیِ یک: صف وایسادن

توجیه داستان صف نبستن به راحتی به موضوع روز خودش ربط داده می‌شه؛ مثلا اگر الان به کسی که صف اتوبوس BRT رعایت نمی‌کنه، بگین چرا دوست عزیز، می‌گه مگه صف بنزینه؟ (که حدود سه ماه پیش برای مرغ بود :)

  • نابلدیِ دو: از راست رفت و از چپ برگشت :)

پیاده روها نسخه‌ی غیر رسمی اتوبان، خیابون یا کوچه‌ها هستن. عابران هم دقیقا نقش ماشین‌ها رو توی خیابون‌ها ایفا می‌کنن. پس چرا قانون رفتن از جهت راست و برگشتن از سمت چپ رو توی پیاده روها اجرا نکنیم؟ مسیر بلند خیابون ولیعصر که جریان تندی از زندگی و کار رو همزمان به دوش می‌کشه، شاهد لحظه به لحظه‌ی گره خوردن آدم هاست!

پیاده راه تئاترشهر تهران
پیاده راه تئاترشهر تهران


کاش برای راه رفتن در پیاده رو‌ها هم گواهینامه‌ی عابرین صادر می‌کردن! البته حق می‌دم گاهی خلاف مسیر رفتن به دلیل ویترین جذاب فروشگاه‌ها طبیعیه ولی شاید من پشت سر شما دوست عزیز باشم! ناگهانی تغییر جهت نده و قبلش راهنما بزن!

  • نابلدیِ سه: همزمانی انجام کار

این مورد رو به شدت هنگام استفاده از پله برقی یا غیر برقی و پیاده روهای شلوغ حس کردم. جلویی من همزمان با راه رفتن، از گوشی استفاده می‌کنه و آروم تر از سرعت معمول حرکت می‌کنه! گاهی هم با دُخان سیگارهاشون، دوستان پشت سریشون هم مورد مرحمت قرار می‌گیرن. (خیلی شبیه رانندگی شد.. موافقید؟)

در آخر

زندگی سخت شده. به دلیل تمام مشکلاتی که یک انسان عادی نباید اون‌ها رو داشته باشه اما داره، داشتن زندگی عادی هم به سادگی زیر سوال رفته. همدیگر رو اذیت نکنیم، بیشتر از هندزفری استفاده کنیم و هنگام روشن کردن سیگار، به فکر پشت سری‌هامون باشیم:(

نظرتون درباره دوتا موضوع، به نوشتن من کمک می‌کنه:

در طول روز، چقدر از پردازش فکرتون رو به بی‌قانونی‌های جزئی اختصاص می‌دین؟

چند نابلدی دیگه اضافه کنین ببینیم کیا همدردن!

ته نوشت:

ریتم نوشته‌ی اولم مثل نام‌گذاری موسیقی شد! اگر دقت کرده باشین برای نام‌ آهنگ‌ها، گاهی از عبارت یا اسمی استفاده می‌کنن که فقط یک بار توی متن آورده شده؛ دقت کرده بودین؟ (نمونه: شیدایی بابک جهانبخش، هیپنوتیزم زانیار خسروی، دریا نمیرم گرشا رضایی)

شلوغیقانونفرهنگانسانیتتهران
جنگجوی مهرطلب، پرتلاش و شلوغ، تحت تعلیم، عاشق عکاسی و ورزش و آش رشته‌های مامانم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید