تا به حال به این دقت کردید که برای حل مشکلات پروداکت چه تصمیماتی و به چه شکلی گرفته میشه؟
برای مثال فرض کنید بهتون گفته میشه که سرچ سایت درست کار نمیکنه و باید درستش کنیم، خب از کجا شروع میکنیم؟
اگر همین تسک در مورد مشکل ریزش کاربر در بخش خرید باشه چی؟ یا مثلا در مورد اینکه تماسهای تلفنی پشتیبانی برای لغو بلیط افزایش پیدا کرده؟
چطور به حل کردن این مسائل نگاه میکنید؟ مراحل حل مشکل در این تسکها به یک شکل هستش یا تفاوتهایی داره؟ اگر آره چرا؟
بیاید یکم این موضوع رو بررسی کنیم!
فکر کردن، فرایندی هست که میخوایم از ترکیب درک موارد مختلف و خلاقیت و دانش و مهارتمون به یه پاسخ برای یه مشکل برسیم.
در دیزاین به این کار تفکر دیزاین میگیم و ابزاری هستش که میتونیم برای حل مسائل و چطور نگاه کردن به مسائل ازش استفاده کنیم.
خب تفکر دیزاین چیه ؟ تفکر دیزاین به ما این قابلیت و میده تا در بستر مشکل بتونیم فرایندی برای حل مشکل به شکل خلاقانه پیدا کنیم.
پس این 3 فاکتور از عواملی هستن که باید توی مسیر بهشون دقت کنیم.
نوع نگاه شما به مشکلات و کارها در بستر اون شرکت، اون خانواده، اون موضوع تفاوتهایی در خروجی ایجاد میکنه که عاملش وجود محدودیتها و شرایط هر سوژه هستش که در حقیقت به نوعی بستر هر موضوع رو مشخص میکنه.
فرض کنید در شرکتی کار میکنید که نیروی پشتیبانی نداره و تیم دیزاین یه نفره هست، محیط کار استارتاپی هستش و خیلی مهمه ویژگیهای محصول هر چه زودتر طراحی و اجرا بشه.
در مقابل، شرکت بزرگی وجود داره که کلی نیرو برای دیزاین و تست فرایند داره و براش مهمه اگر ویژگی ای به محصول اضافه میشه قبل اجرا توسط تیم فنی تست بشه.
پس نوع نگاه شما به مشکلات و روش حلهایی که به نظرتون ممکن میرسه در بستر این دو شرکت تفاوتهایی داره. برای مثال در شرکت اول نمیتونید فرایند تست و طراحی و خیلی گسترش بدید یا به این خاطر که شرکت استارتاپی هست اطلاعات زیادی از کاربرا ندارید پس باید در طراحی فیچرها به درک کاربر بیشتر دقت کنید، از طرفی تو شرکت دوم که چندین سال هست فعالیت میکنه شروع کارتون با ساخت پرسونا شروع نمیشه، شما اطلاعات خوبی از کاربرای اون شرکت دارید و همچنین میتونید فرایند تست و طراحی کارتون و گسترش بدید.
در بستر فکر کردن، به این معناست که باید هر چیزی که شرکت ازمون خواست و انجام بدیم ؟
قطعا نه، در بستر فکر کردن یعنی محدودیت و نیازها رو بشناسیم و سعی کنیم بهترین پاسخ و در حد امکانات فعلی موجود بدیم.
در مورد این موضوع میتونید به مقاله تفکر طراحی; از تفکر تا تقلید رجوع کنید.
سوالاتی که در ابتدا پرسیدیم و یادتون هست؟
مثلا میخوایم یه مصاحبه عمیق برای حل مشکلی ترتیب بدیم، فرایند انجامش چیه ؟
باید سناریو مصاحبه رو بنویسیم، کاربرهای مورد نظر مصاحبمون و پیدا کنیم مثلا میخوایم با کاربرایی که از فلان محصول خرید کردن و خود محصول هم میشناسن استفاده کنیم. باید اسناد مربوط به مصاحبه رو تنظیم کنیم و غیره که این یه فرایندی هستش که پس ما برای حل مشکلمون باید طی کنیم.
تنها روش انجامش اینه؟
این سوالی هستش که تفاوت های مهمی در خروجی کار ایجاد میکنه!
بررسی این سوال که تنها راه ممکن برای انجام این فرایند این روش هستش میتونه راههای بهتر و متناسبتری برای موضوع شما ایجاد کنه، گاهی به این نتیجه میرسیم که خب اره همین یه راه و داریم و گاهی هم بعد پرسیدن این سوال به این نتیجه میرسیم که راههای بهتری هم هست که بهش دقت نکرده بودیم.
و در آخر
خلاقانه بودن هم فاکتوری هست که تغییرات جالب و بزرگ رو تو محصولات رقم میزنه، خلاقیت سرچشمه تغیرات بزرگی میتونه باشه که جایگاه ما و خدمت یا محصولمون رو میتونه بهبود ببخشه. برای داشتن خلاقیت لازمه گاهی به موضوعات خارج از محدودیتها و شرایط نگاه کنیم و سعی کنیم به روشهای حل مسئله به شکل دیگه فکر کنیم.
خلاقیت مثل ماهیچهای هستش که با تمرین قوی میشه و به مرور زمان تغیرات بزرگی و در شیوه و نوع ارائه راه حلهامون ایجاد میکنه.
در مقاله زیر میتونید روشهایی برای تقویت و تمرین خلاقیت بخونید.
10 تمرین برای جرقه زدن تفکر اصیل و افزایش خلاقیت
اینکه چرایی و چگونگی گذشته یک خدمت یا محصول رو بدونید باعث میشه بتونید ایدههای خلاقانهای برای آینده اون طراحی کنید. پس شناخت بستر و عوامل موثر یکی از مهمترین اقدامات ما برای ایجاد نوآوریهای خلاقانه یا حل مشکلات هستش.
محصول و خدمت رو کامل بشناسید و سعی کنید در بستری که تعریف کردید خلاقانه مشکلات و حل کنید.
برای ارتباط با من میتونید از آدرس ایمیلم که ضمیمه این نوشته شده استفاده کنید. امیدوارم بتونم کمک کوچیکی باشم برای اهداف بزرگتون. :)