طی چهار قسمت گذشته به بررسی مواردی از مجموعه قوانین ux پرداختیم.
بررسی کردیم چینش عناصر چطور باشد تا کاربر بهتر بتواند موارد مرتبط را تشخیص دهد و در رسیدن به آنچه که به دنبالش است راه سریعتری را بپیماید.
برای مثال در قانون میلر به این پرداختیم که ذهن کاربر تا 7 مورد را میتواند به راحتی به ذهن بسپارد و برای موارد بیشتر باید فکر کند و بیشتر تلاش کند، بیشتر فکر کردن کاربر برای محصول ما اتفاق خوبی نیست زیرا این معنا را میدهد که بار شناختی برای او سنگین شده است.
در این مورد کتاب مرا وادار به تفکر نکن از Steve Krug را میتوانید مطالعه کنید، این کتاب به مرجع مهمی در حوزه معماری اطلاعات، کاربرد پذیری (Usability) و پیمایش کاربران در محصولات دیجیتال (Navigation) تبدیل شده است.
از این لینک میتوانید این کتاب را دانلود کنید.
حال به سایر قوانین بپردازیم:
طی طراحی به دو Flow برای کاربر میرسید، به نظرتان کدام را باید انتخاب کنید؟
موجودیتها نباید به صورت غیر ضروری چند برابر شوند، میان فرضیههای مشابه آن فرضیهای باید انتخاب شود که سادهتر است.
استفن هاوکینگ در کتاب خود با عنوان “تاریخچه مختصر زمان” ، از تیغ اوکام حمایت می کند و می گوید:
ما هنوز هم میتوانیم تصور کنیم مجموعهای از قوانین وجود دارد که رویدادها را به طور کامل برای یک موجود ماورای طبیعی تعیین میکند، که میتواند حالت حاضر جهان را بدون اینکه مزاحم آن شود، مشاهده کند. با این حال، چنین مدلهایی از جهان برای ما انسانهای فانی جالب نیستند. به نظر می رسد بهتر است از اصل معروف به تیغ اوکام استفاده شود و تمام ویژگیهای این نظریه را که مشاهده نمی شود ، حذف کنیم.
نکتهای که باید دقت کنید این است که ساده کردن فرایندها اصلا چیز راحتی نیست، و تفاوت یک مسیر خوب و عالی در همین سادهکردن درست و بهجا است.
همانطور که ونگوگ در باب ساده سازی میگوید: چقدر ساده بودن، سخت است.
اصل پارتو می گوید ، در بسیاری از حوادث ، تقریباً 80٪ از اثرات از 20٪ از علل ناشی می شود.
هر زمان که دادههای کمی داشته باشید، میتوانید که از اصل پارتو استفاده کنید. بسیار ساده و با دستهبندی دادهها و بررسی اثرگذاری هر یک از دستهها بر مخاطبان، میتوانید اصل پارتو را اجرا کنید.
اندازه نمونه در نظر گرفته شده برای بررسی اصل پارتو اهمیت بسیاری دارد. شما بایستی مطمئن شوید که پژوهشها و تحلیلهای شما اندازه مناسبی از نمونهها را پوشش میدهد و از لحاظ آماری، همه چیز وضعیت خوبی دارد. برای مثال اگر مبنای شما برای تجزیه و تحلیل پشتیبانی مشتریان، ۵ تماس تلفنی باشد، مطمئناً دادههای لازم برای به کارگیری اصل پارتو را ندارید.
نکته دیگری که باید مراقبش باشید این است که برخی از نمودارها ممکن است از موارد دیگر مهمتر باشند. بسیاری از شرکتها تعداد محدودی مشتری دارند که سهم اصلی را در درآمد آنها تشکیل میدهند. بنابراین اگر از اصل پارتو برای مواردی استفاده میکنید که منجر به اتخاذ تصمیم میشود، سعی کنید که در بررسیها به این دسته از مشتریان، نسبت به سایر مشتریها که درآمد کمتری برای شما دارند، وزن بیشتری بدهید.
مثلاً اگر شما ۵۰۰ تماس تلفنی دارید که ۴۰۰ مورد آن درباره مشکلی با ویژگی الف، ۸۰ مورد در ارتباط با ویژگی ب و فقط ۲۰ مورد با ویژگی ج مرتبط هستند، منطقی است که تلاشهای خود را بر رفع مشکل الف متمرکز کنید. اما اگر مشتریانی که با ویژگی ب و ج مشکل دارند، آن دسته از مشتریانی باشند که بیشترین درآمد را به شما میرسانند، دیگر این نتیجه گیری منطقی نیست و باید تمرکز خود را بر رفع مشکلات ب و ج معطوف کنید.
دادههای مورد استفاده باید بر مبنای بیشترین اطلاعات موجود باشد، در غیر این صورت اصل پارتو تغییری ایجاد نمیکند.
به زبان ساده اگر شما 5 روز برای کاری برنامهریزی کردهاید کار شما 5 روز طول خواهد کشید، قانون پارکینسون می گوید که کارها برای پر کردن زمان موجود برای تکمیل ادامه خواهد یافت. افراد تا رسیدن به زمان اختصاص یافته خود به کار شان ادامه خواهند داد.
یک نمونه از این قانون را در سرچ گوگل مشاهده میکنید، شما بخشی از متن را مینویسید و او بقیه را برای شما پر میکند، برای مثال شما مینویسید دانلود ..... و اون در ادامه کلمات آهنگ، فیلم و و و را جایگزین میکند.
از این لینک میتوانید قسمت چهارم از مجموعه قوانین اصلی UX را مطالعه کنید.
در ادامه به سایز قوانین خواهیم پرداخت.