اکثر روزهایی که از دانشگاه به سمت خونه میرفتم، از وسیله نقیله عمومی استفاده میکردم . اون روزا هم مثل همه ی روزای عمرم گاهی شاد و سرحال ،گاهی غمگین ، ناراحت یا پر از اضطراب بودم..
روزهایی بودن که به خانمای مسن کمک میکردم وسایلشونو جابه جا کنن ، روزایی بودن که جامو فورا و بدون تامل بهشون میدادم . حتی ممکن بود جامو به فردی جوون بدم که احساس میکردم واقعا خسته یا دردمنده ! نا گفته نماند که مردمم باهام اینجوری رفتار میکردن خیلی وقتا میشد که کیف سنگینمو بعد کلی ردو بدل تعارفات رو پاشون میذاشتن و گوشه ای از خستگی هامو حمل میکردن ...
اماااا روزایی هم بودن که حسابی له و خسته بودم . مخصوصا ترم آخرم ، انتخاب کرده بودم با وجود شلوغی کارام، مدرسه هم برای تدریس برم...
خلاصه که بعضی از اون روزا حسابی خسته بودم ، از اینکه الان گوشه ای از خونه نشستم ، این احساس خستگی رو ندارم و اینا رو مینویسم شرمنده ام، ولی واقعیته ! که نگاه میکردم خانمی مسن جلوم وایستاده و فورا چشامو میبستم که فکر کنه خوابمو توقعی نداشته باشه ! بعد دعا دعا میکردم یکی جاشو بده بهشون و منو از این عذاب وجدان رها کنه ! گاهی انقدر خسته بودم که تا ایستگاه آخر بلند نمیشدم گاهی هم بالاخره نگاه های خستشون امونم نمیداد و نهایتا یکی دو ایستگاه میشستم تا خستگیم کمتر بشه بعد جامو بهشون بدم ، باور کنین روزای خیلی خسته کننده ای داشتم حتی یه بارم حرف شنیدم از خانمی که میگفت جوونا بلند نمیشن ما بشینیم ، ایستگاه اول بودیم و سرخط که چنین اعتراضی کردن تازه نشسته بودم.. که تا قطار حرکت کرد اعتراضشون بلند شد، خب چرا صبر نکرده بودن با قطاربعدی بیان ها؟!! هنوزم نمیفهمم...
بالاخره کدومشون منم؟! همون دختر مهربون که کمک میکنه حتی وسایلشونو جابه جا کنن؟! یا اونی که چشماشو رو خستگی خانمی مسن میبینده؟!
هردوشون ، آره هر دوشون منم . منم مثل همه گاهی مهربون و گاهی بداخلاقم ...گاهی زشتم و گاهی زیبا ، گاهی شاداب و گاهی خسته ام... درست موقعی که از خواب بیدار میشم و شلخته پلخته ام زشتم.. و وقتی برای یه مهمونی آماده میشم زیبام..
این منم ، منِ واقعی، منی که هم خوبه و هم بد...
اینکه من از کسی خوشم بیاد... اینکه باهاش خوش رفتار باشم و یا اینکه از کسی تعریف کنم به حال درون خودم برمیگرده چون خودم احساس خوبی دارمو میتونم زیبایی ها رو ببینم و لذت ببرم .
اگرکسی باهاتون بدرفتاری هم میکنه شاید علتش حال بد درون خودش باشه نه شما .
مهلا فرخزاد
#دلنوشته