امروز دوشنبه ۲۳ اردیبهشت قسمت سوم از سریال هیولا ساخته مهران مدیری عزیز منتشر شد. سریالی که تا به اینجای کار به ۲ موضوع اصلی بیشتر از سایر موضوعات پرداخته است. اولیش شرافت انسان هاست و دومیش هم زندگی معیشتی فرهنگیان.
در این قسمت که بیشتر شبیه ۲ لبه تیز یک شمشیر بود، هم از شرافت، تو داری، مرام و معرفت معلمان دیدیم و هم خطا، وسوسه و اشتباهات یک معلم. تا به اینجای داستان هنوز معتقدم که به درستی زندگی معلمان را تفسیر کرده است. چون معلمان یک طیف یک دست نیستند. عدی ای همانند آقای شرافت مردمانی شریف هستند که صورت خود را با سیلی سرخ نگه میدارند و در مقابل خانواده شرمنده اند و عدی هم همانند آقای شرافت هستند که از معلمی سوء استفاده می کنند و به خاطر مشکل مالی و عدم عدالت حقوق و دستمزد دست به کارهایی میزنند که دور از شأن معلمی است.
اما این نکته را توجه داشته باشید که یک معلم نمیتواند همانند آقای شرافت باشد، یعنی هم خوب باشه و هم بد باشه، به زبان مهندسین کامپیوتر معلمان صفر و یکی هستند. یعنی یا معلم خوب هست یا معلم بد. معلم متوسط نداریم. ( دقت داشته باشید که نسبت به ویژگی های آقای شرافت این مقایسه انجام شده است نه نسبت به اصول اصلی معلمی و شرایط یک معلم )
اما نکته ای که قلب من را به درد آورد جایی بود که صاحبخانه آقای شرافت به واسطه شغل معلمی به او گفت « بدبخت ». اینجا فاجعه ای بود که اصلا انتظار نداشتم در فیلم مهران مدیری همچین چیزی را ببینم. شاید معلمان در شرایط سختی زندگی کنند، اما هیچگاه بدبخت نبوده اند. چیزی که بیشتر قلب آدمی را به درد می آورد این است که نگاه جامعه به معلم هم به همین سمت سوق داده شده است. یعنی نگاه ترحم آمیزی که مثلا میگن
بیچاره معلمه،
یا مثلا میگن چرا رفتی معلم شدی، اونجا که چیزی نداره، اشتباه کردی
خیلی بی ادبانه اش هم میشه که (خاک تو سرت که معلم شدی )
من که معلم هستم این نوع نگاه رو به وفور دیده ام. از دانش آموز و اولیای دانش آموز گرفته تا حتی همکاران با سابقه خودم و همکلاسی های قدیمی دوران مدرسه.
با مسئله ای مواجه هستیم که به قدری مقام معلم کم شده است که دانش آموز به راحتی در مقابل معلم می ایستد و با کمال بی احترامی، حرف هایی را به معلمش میزند که همانند تیری است که به قلب او شلیک می شود. در سالی که گذشت بارها برای من تکرار شده بود دانش آموزان به خاطر مسائل مختلف من راه تهدید کرده اند که اقدامی را علیه من در خارج از فضای مدرسه انجام خواهند داد. مثال از این موارد بسیار است و بیشتر گفتنش لازم نیست. اما این موارد صرفا از این جهت بود که بیانگر این باشد که مقام معلم دیگر مقام نیست، شاید در حال سقوط به لیگ دسته دوم باشد تا صعود به لیگ قهرمانان.
قطعا این سقوط ارزش و مقام معلم در جامعه خطرات زیادی را به دنبال دارد که خودتون هم به آنها واقف هستید. ولی برای اینکه مطلب طولانی نباشد در مقاله بعدی به آن میپردازم.
به نظر شما خطرات این نوع نگاه چیست؟ کامنت بذارید تا بیشتر از نظرات هم برخوردار بشیم.
اگر علاقه مند بودید صفحه اینستاگرام من را به آدرس @mahmood.badiani دنبال کنید.