آیا در طراحی، باید به «کیفیت» ارزش بيشتري بدهیم یا به «كميت» (افزايش تعداد طراحيها و يادگيري در حين طراحي)؟
براي پاسخ به سوال بالا، يك معلم هنر آزمايش جالبي ترتيب داد. وي کلاس خود را به دو بخش تقسیم کرد. به بخش اول اعلام کرد که نمرهشان را صرفاً بر اساس کیفیت طراحی میدهد درحالیکه به بخش دوم اعلام کرد که نمرهی آنها را بر اساس کمیت (تعداد) محصولات طراحی شده و کاملاً مستقل از كيفيت محصولات محاسبه ميكند.
نتايج اين آزمايش بسيار جالب است. در پایان آزمایش مشخص شد گروهی که بر اساس کمیت رفتار ميكردند، در تمام طول روز مشغول به کار بوده و از خطاهای خود در حین طراحي، كلي مطالب جديد یاد گرفتند اما گروه کیفیت؛ این گروه در پایان روز، صرفاً به بیان تئوریهای زیبایی طراحی پرداخته و هیچ محصول قابل ارائهای نداشتند.
اين آزمايش نشان میدهد که:
سعي و خطا و نیز تولید تعداد زیادی آلترناتیو طراحي حتی با کیفیت پایین، میتواند نقش بسیار مهمی در پیشبرد اهداف طراحی و حتي كيفيت آن داشته باشد.
آزمایشها نشان میدهد که ما انسانها معمولاً وقتی میخواهیم دست به طراحی بزنیم، به یک ایدهی مشخص چسبیده و آن را جلو میبریم در حاليكه بهتر است چند طراحي موازي را همزمان و با هم جلو ببريم.
در روش پروتوتایپینگ سریال، تنها یک ایدهی طراحي اولیه در قالب پروتوتایپ ارائه میشود و همواره سعی بر این است که با دريافت بازخورد از كاربران بهبود داده شود. در نقطهی مقابل در پروتوتایپینگ موازی، چند پروتوتایپ موازي با طراحيهاي متفاوت، مرحله به مرحله جلو رفته و بهبود مييابند تا در نهايت يك طراحي انتخاب شود.
با استفاده از روشهای اندازهگيري كمي (مانند ضريب كليك كاربران) و متدهاي A/B تست، ميتوان بهترين طراحي را در میان رويكردهاي موازي انتخاب كرد.
چرا روش پروتوتايپ موازی در عمل بهتر كار ميكند؟
برگرفته از كلاس درس Scott Klemmer