محمود رضایی
محمود رضایی
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

یادداشتی بر رمان مالوینای انزلی


درباره رمان «مالويناي انزلي»، نوشته سعيد جوزاني

بار سنگين سايه‌ها

محمود رضايي

اي بسا پرسيده‌ام از خود / زندگي آيا درون سايه‌هامان رنگ مي‌گيرد؟ / يا كه ما خود سايه‌هاي سايه‌هاي خويشتن هستيم؟

«دنياي سايه‌ها» - فروغ فرخزاد

كشف هستي، يافتن امكانات جديد و پرداختن به سايه‌ها از سوژه‌هاي مورد علاقه رمان است. رمان سراغ حقايق و روشن كردن آن سايه‌ها و ابعادي مي‌رود كه يا فراموش شده‌اند يا سركوب يا تغيير شكل داده‌اند و اگر با مضامين تاريخي درمي‌آميزد، نه با حوادث محض تاريخي، با تاريكي‌ها و حاشيه‌هايش همنشيني مي‌كند.

رمان «مالويناي انزلي» از آن دست رمان‌هايي است كه با مضامين تاريخي گره مي‌خورد اما هدفش بازگو كردن واقعه صرفا تاريخي نيست. بلكه به‌طور قياسي يك امر را نشانه مي‌گيرد (واقعه سياسي، اجتماعي، تاريخي) و سپس به شكل استقرايي آن امر را، به شكل جزيي‌، در شخصيت‌هايي كه در حاشيه تاريخ هستند، نشان مي‌دهد. يكي از سايه‌هايي كه رمان مالويناي انزلي به نوعي روشنش مي‌كند موضوعي به نام توتاليتاريسم يا تماميت‌خواهي است. اين عنصر در تار و پود روان جمعي مردم نقش بسته و حوادث تاريخي آنان نيز بر همين اساس رقم مي‌خورد.

توتاليتاريسم شيوه‌اي از اقتدارطلبي است كه در آن تجمع قدرت سياسي دراختيار يك گروه، حزب، طبقه يا شخص است. ويژگي انحصارطلبي و نگهدارندگي توتاليتاريسم از بيرون به درون جامعه نفوذ نمي‌كند، بلكه برآمده از درون خود جامعه و روان مردم است؛ به معنايي، مولود آن اجتماع است. اگر حكومتي توتاليتر بر سر كار مي‌آيد دليلش اين است كه در پيشينه تاريخي آن ملت و در روان جمعي تك‌تك مردمش نهادينه شده است. حال اين ويژگي را با ديدگاه رشد رواني جنسي فرويد پي بگيريم. فرويد براي رشد شخصيت در دوران كودكي، مراحل رواني‌جنسي قائل مي‌شود كه اين مراحل در كودكي شكل مي‌گيرد. هرگونه خلل و تعارضي در اين مراحل (سهل‌گيري يا سخت‌گيري والدين) موجب مي‌شود كه فرد در يكي از اين مراحل تثبيت و ليبدو يا انرژي رواني صرف همان ‌شود. مرحله مورد نظر و ارتباطش با تماميت‌خواهي مرحله دوم است. اين مرحله تقريبا از
18 ماهگي تا سه سالگي است [...] اگر ويژگي نگهدارنده و خست‌ورزي را در كنار توتاليتاريسم قرار دهيم، مي‌بينيم كه مشابهت و مجاورت معنايي و كنشي دارند. پس تام‌خواهي مردمي كه مايلند هر آنچه هست را نگهداري كنند، با تثبيت شدن در مرحله‌ anal فرويد همبستگي دارد. حال اين ويژگي در رمان مالويناي انزلي چگونه است. فضاي رمان در برهه پيش از انقلاب اسلامي است. «روي ديوار خيابان شعارهايي نوشته بودند: قسم به خون شهدا، شاه تو را مي‌كشيم.» سربازها با كلاه آهني به سر و تفنگ سرنيزه‌دار روي دوش توي خيابان و پياده‌رو گشت مي‌زدند. در بلبشوي جريانات سياسي حضور پليس حكومتي در خيابان‌ها كه نشانگر نيروي سركوبگر است، با توسل به اجبار و ارعاب و تهديد، سعي مي‌كند مخالفت سياسي با حكومت را كنترل و ريشه‌كن سازد و فضاي امني را كه متعلق به حكومت توتاليتر است، حفظ و نگهداري كند. يكي ديگر از ويژگي‌هاي توتاليتر اين است كه سعي دارد تفاوت‌ها را از بين ببرد و همه را يكسان و واحد سازد، به‌خصوص تفاوتي كه از نوع تربيت بخشودگي باشد. خصلتي كه اولگا و آرشاك و مالوينا در اين رمان دارند. «ما در بندرپهلوي به چندفرهنگه بودن مشهوريم. سال‌ها روس‌ها، لهستاني‌ها، ارمني‌ها، كليمي‌ها، زرتشتي‌ها، آسوري‌ها، حتي يوناني‌ها و آلماني‌ها در اين شهر با صلح و صفا زندگي كرده‌اند.» اما اين تفاوت‌ها جايي ندارند چنان‌كه اولگا با ملوانان روسي‌اش انزلي را ترك مي‌كند، مالوينا به يروان مي‌رود و...

همچنين با شخصيتي به نام نصير مواجهيم. خان‌زاده‌اي اهل تالش، سي‌وچهارساله. اغلب كم‌حرف (از ويژگي‌هاي نگهدارنده). پدربزرگش پيل‌آقا در جريان اصلاحات ارضي، زمان هجوم رعيت‌ها به عمارتش، از بالاي عمارت مي‌افتد زمين. بي‌راه نيست حتي اگر خود را مي‌كشت، زيرا اصلاحات ارضي با تام‌خواهي منافات دارد. پدر شصت و
يك‌ساله‌ نصير نيز در جريان بحث با عمويش درباره زمين‌ها سكته مي‌كند. نصير در آبان 56 عمارت خاني‌ و جريب‌هاي به ارث رسيده را در تالش رها مي‌كند. «عموم مي‌خواست همه‌‌اش رو از چنگم دربياره... فرار كردم... كه نگه‌شون دارم.» و به انزلي و دارالمساكين پناه مي‌برد. وقتي هم كه عمويش در انزلي سراغ نصير مي‌رود تا او را به عمارت خاني برگرداند، باز دليلش تام‌خواهي است. اما زن‌عمويي هم دارد كه همان ويژگي‌ها در او نيز هست و مي‌گويد: «عموت وارثي نداره، چندوقت ديگه كه عزراييل اومد سراغش هرچي داره و نداره مي‌رسه به تو. فكر كردي دروغ مي‌گم؟ فكر كردي عاشق چشم و جمالش بودم با بيست و پنج سال اختلاف زنش بشم؟ بيا برگرديم عمارت، عموت خيلي زنده بمونه يكي، دو ساله، بعدش ما دوباره مي‌تونيم شارت و شورت راه بندازيم.»

تا به اينجا وجه اشتراك پدربزرگ، پدر، عمو و زن‌عمو تام‌خواهي و نگهدارندگي است. خود نصير هم تماميت‌خواه است، در اين فكر است كه روزي بتواند انتقام بگيرد و از نو صاحب همه آن دارايي شود. حال تام‌خواهي و نگهدارندگي را در مقياس بزرگ‌تر مشاهده مي‌كنيم، در سياست و دولت، دولت بختيار مي‌گويد: اگر به دولتش دست درازي شود كودتا خواهد كرد. روزنامه اطلاعات مي‌نويسد: اگر راه مسالمت‌آميز نبود اعلام جهاد مي‌كنم. همين گزاره‌ها براي تبادر قدرقدرتي به ذهن بس است.

در رمان مالويناي انزلي با آرشاك و اولگا و مالوينا روبه‌روييم كه از دسته تام‌خواهي و نگهدارندگي نيستند. آنان روح بخشودگي دارند. نصير وقتي از اولگا كمك مي‌خواهد، با وجود اينكه آن روز در بارانداز اولگا را هل داده بود و دختر افتاده بود توي چاله آب، كينه نمي‌ورزد و مي‌گويد: «آن روز وقتي نگهبان‌ها ريختند سرتان دلم براي‌تان سوخت، به رشيد گفتم من مي‌بخشم تو هم ببخش. گوش نداد. بهش مي‌گفتم بي‌عاطفه‌اي، درونت از محبت كردن و محبت ديدن خالي است.»

آرشاك هم روحي بخشنده دارد، با وجودي كه جنگ جهاني زن و پسر و عروسش را گرفته و ناكامي برايش به ارمغان آورد اما ويژگي تام‌خواهي‌ و نگهدارندگي ندارد. وقتي براي يافتن جسد مرده‌هايش همه جا را مي‌گردد و پيدا نمي‌كند هر چه داشته را مي‌فروشد به انزلي مي‌رود. در انزلي هم به نصير و ايسي كار مي‌دهد، فارغ از آنكه مسلمان هستند وقتي هم كه خوكداري‌اش را آتش مي‌زنند باز خشمگين نمي‌شود. آرامش آرشاك براي نصير قابل فهم نبود. اما خوكداري در مقابل هستي‌اش (زن و بچه و عروسش) چه اهميتي مي‌تواند داشته باشد. بعد از آن هم آرشاك همه دارايي‌هاي ديگر، دكان و خانه و ماشين را مي‌بخشد به مالوينا و نصير.

مالوينا (به معناي بخشنده) دختري ارمني است. پدرش روزنامه‌نويس بود كه در مورد كشتار ارامنه در سال 1915 تحقيق مي‌كرد كه سر به نيستش مي‌كنند. او از جامعه‌اي است كه مردمش به هيچ كشوري حمله نظامي نكرده‌اند. قتل و غارتي نكردند. يك ميليون نفرشان را مي‌كشند، به پاي‌شان سرب مي‌بندند و همه‌شان را توي درياچه وان مي‌اندازند اما ملتش همه را مي‌بخشند. نه در پي انتقام هستند نه در پي مصادره به نفع خود. با وجود اين مالوينا توي انزلي دم سينما گلسرخ تهديد به اسيدپاشي مي‌شود. او را دخترترسا مي‌نامند و ملحد و عرصه بر او تنگ مي‌شود و ناچار به يروان مي‌رود.تاريخ اين مرز و كنش مردمش در دور‌ه‌هاي مختلف برمبناي تماميت‌خواهي است.

روح نگهدارندگي، همچون نيمه تاريك وجود، لحظه‌اي راحت‌شان نمي‌گذارد و به قول پيل‌آقا: «ميراثي براي‌مان به يادگار گذاشتند كه بايد نسل‌به‌نسل مستدام بماند اين جبروت و قدرقدرتي.» سعيد جوزاني با رمان مالويناي انزلي به بار سنگين همين سايه‌ها مي‌پردازد؛ سايه‌هايي كه بر كل تاريخ اين مرز سايه انداخته‌اند. سايه‌هايي كه سركوب و ناخوانده مانده‌اند و در اين رمان فراخوانده مي‌شوند.

(روزنامه اعتماد 13 اسفند 1398)

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید