سفال باستانی ایران هرگز قرار نبوده بیحرکت باشد.
گرچه امروز این اشیا پشت ویترینهای شیشهای نگهداری میشوند، اما در زمان خودشان بخشی از جهانی زنده بودهاند لمس میشدهاند، در آیینها به کار میرفتهاند و با حرکت، صدا و تکرار احاطه شدهاند. در این انیمیشن کوتاه، به سراغ یک کوزهی سفالی نقاشیشده از عصر برنز ایران رفتهام؛ ظرفی آراسته به نقش پرندگان، گلروزها و الگوهای هندسی. بهجای بازسازی یا مدرنسازی شیء، رویکردی آرامتر را انتخاب کردم: فعالکردن منطق حرکتیای که از ابتدا در دلِ طراحی آن وجود داشته است. الگوها به نرمی دور بدنهی ظرف میچرخند نه بهعنوان چرخش فیزیکی، بلکه بهمثابه گردش نمادین؛ یادآور این نکته که بسیاری از نقشمایههای باستانی بر اساس چرخهها شکل گرفتهاند، نه روایتهای خطی. در مرکز تصویر، حیوانی دیده میشود که گویی درجا میدود: حرکتی بیپایان، بیآنکه به جایی برسد. این حرکت عمداً انتزاعی است؛ معلق میان سکون و کنش. در این کار از حرکت دوربین سینمایی، عمق سهبعدی یا انیمیشن واقعگرایانه پرهیز کردهام. خودِ ظرف کاملاً ثابت و دستنخورده باقی میماند؛ تنها عناصر نقاشیشده نفس میکشند. هدف «جانبخشی» به شیء نبوده، بلکه آشکار کردن ریتمی بوده که شاید همیشه در آن حضور داشته است ریتمی شکلگرفته از آیین، تکرار و زمان. در فرآیند کار با After Effects، به انیمیشن به چشم نوعی باستانشناسی دیجیتال نگاه کردهام: نه افزودن معنا، بلکه بیرون کشیدن آرام آن. هر حرکت محدود، ناتمام و لوپشده است؛ مقاوم در برابر صیقلخوردگی و دقت بیشازحد موشن دیزاین معاصر. این پروژه جایی میان موشن دیزاین و ویدئو آرت ایستاده است؛ میان شیء تاریخی و تصویر معاصر. نه از سر نوستالژی، بلکه از منظر تداوم اینکه چگونه زبانهای بصری کهن میتوانند با ابزارهای امروز همچنان سخن بگویند، حرکت کنند و معنا بسازند، بیآنکه شأن و وقارشان از میان برود.