ویرگول
ورودثبت نام
Mahmoud Isa Marandi
Mahmoud Isa Marandi
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

ذهن ها را باید شست

منتظر اتوبوس در ایستگاه ایستاده بودم. گروهی از دوچرخه سواران در طرف مقابل خیابان با نظم پشت سر هم ایستاده بودند. کاورهایی که بر تن داشتند با شعار سرطان پایان راه نیست و لوگوی پیشگیری از این بیماری تزیین شده بود. گروه متشکل از بانوان و آقایان در سنین مختلف و با لباس‌های معمولی همگی مجهز به کلاه ایمنی و بسیار منظم بودند.

آقایی با لباس آراسته کیف چرمی زیبا و کفش‌هایی واکس زده و صورت اصلاح کرده در کنارم ایستاد و بلافاصله از من پرسید."اینا بخاطر این دخترس که گرفتنش؟"

من ابتدا از لحن ایشون متعجب شدم سپس با آرامش گفتم "خیر این گروه هر هفته و به صورت منظم برنامه دوچرخه‌سواری شهری دارند"

گفت "نه دیگه بخاطر همون دختره است"، دوباره براش توضیح دادم که "از روی کاورهاشون مشخصه که برای پیشگیری و حمایت از پیشگیری سرطان سینه این همایش رو دارند برگزار میکنند"

با پوزخند گفت "اینا یعنی سرطان پستان دارند همشون که م---- هاشون گنده است"

من در عین حال که ناراحت بودم از لحن این آقا، متعجب هم بودم و ضمنا شرمم میومد باهاش ادامه بدم صحبت ام رو، ولی کمی صبر کردم تا آروم بشم بعد گفتم "شما نگاهتان رو باید عوض کنید طرز فکرتون اشتباهه"

یهو جا خورد انتظار داشت منهم همراهی اش کنم و دوتا لیچار مثل خودش مهمانش کنم و هر هر بخندیم ولی جا خورد اما باز کوتاه نیامد و گفت "نه اینجا اینطوری نیست دیگه، نگاه کن م---- هارو ریختن بیرون پرو پاچه هارو ببین اینا یعنی من میخ-----."

من که چشمام چهارتا شده بود از اینهمه وقاحت باز گفتم "نه شما نگاهت رو عوض کن، درست نیست این طرز فکر"

اینقدر ازش ناراحت بودم که وقتی اتوبوس رسید ایستادم تا اون بره و با اتوبوس بعدی رفتم.

تا زمانی که خودمان را اصلاح نکنیم و بی اخلاقی رو جلوش رو نگیریم نباید انتظار داشته باشیم که مملکت اوضاعش رو به بهبود برود. واقعا چرا اصرار به بی حیایی داریم، تو که من رو نمیشناسی در اولین کلامت با من چرا رکیک ترین کلمات رو استفاده می کنی و دیگران را با بدترین کلمات و واژه ها خطاب میکنی.

دردم گرفت و بسیار ناراحتم.

دوچرخهرکاب سفیداخلاقحیادوچرخه سواری شهری
دوچرخه سوار شهری ، مدیر برنامه ریزی و کنترل پروژه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید