ویرگول
ورودثبت نام
مهناز صوفی
مهناز صوفی
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

معلول یا بیلی برای استخراج طلا!!!

دلایل و شرایط معلول بودن یا معلول شدن در سراسر دنیا متفاوت است که می‌تواند ناشی از ژنتیک، جهل، قصور پزشکی، حادثه، خرافه و... باشد و از ۲۰۰ سال پیش تاکنون کشورها سعی در بهبود و پیشرفت شرایط زندگی فردی و اجتماعی افراد دارای معلولیت و دادن فرصت‌های برابر با دیگر افراد جامعه به آنها دارند.

سعی کردم قبل از پرداختن به موضوع موردنظرم جستجویی در اینترنت کنم و وضعیت کشورها در خدمات‌رسانی و آموزش به افراد دارای معلولیت را مطالعه و مقایسه کنم، مطلب خاص و قابل استنادی پیدا نکردم ولی متوجه شدم که اکثر کشورها حتی برای مهاجرین دارای معلولیت خود هم تسهیلات خاص قائل می‌شوند، این در شرایطی است که در کشور عزیز ما ایران، در همین موسسات پر سروصدای آموزش به افراد دارای معلولیت ابتدایی‌ترین استانداردهای مکان آموزشی برای این قشر رعایت نشده که به تفصیل توضیح خواهم داد:

۱. چند وقت پیش به فکر عضویت در یکی از همین موسسات افتادم، طبق نوبتی که از یک‌ماه قبل داده بودند راس ساعت ۱۱ در دفتر آن موسسه حاضر شدم ولی گویا به بقیه هم همان ساعت را نوبت دادند که من برای حدود ۶ امضا تا ۳ بعدازظهر آنجا معطل شدم و نکته قابل توجه این بود که تیم ارزیابی و ثبت‌نام هرکدام در اتاقی جداگانه بودند، سوالی که ذهنم را درگیر کرد این بود که آیا واقعا امکان قرار گرفتن تمام کادر پذیرش در یک اتاق نیست که مراجعین دارای معلولیت مجبور می‌شوند چندین بار به اتاق‌های مختلف برای ارزیابی و گرفتن امضا بروند؟

۲.اصل اول در خدمات‌رسانی تکریم و احترام است که متأسفانه هنوز برای خیلی از فعالین و مشارکت‌کننده در این حوزه جا نیوفتاده که معلولیت جسمی دال بر معلولیت شخصیتی و نفهمیدن نیست، این است که باعث می‌شود هیچ اهمیتی به غرور و شان دختران و پسران جوانی که مجبور به استفاده از توانبخشی هستند نمی‌دهند، شاید دختر یا پسری از روی حیا، خجالت، غرور یا هر حس دیگری در دراز کشیدن یا مثلا چهاردست و پا رفتن جلوی جنس مخالف معذب باشد، یعنی به فکر هیچ‌کدام از مسئولین این مرکز نرسیده که استفاده از توانبخشی را مثلا زوج و فرد یا ساعتی کند و این موضوع را با دلیل بی پایه و بی معنی تمام شما اینجا خواهر و برادرید توجیه می کنند؟!؟!

۳.در حرکتی غیرقابل انتظار یکی از مسئولین بخش توانبخشی، تاکید می‌کنم «توانبخشی» از من پرسید: «به شما با وجود این شرایط بد جسمی چطور گواهینامه رانندگی دادند، به از شما بهتر ندادند»، با روبرو شدن با این لحن بد با دو موضوع به چالش رسیدم: ۱.توانبخشی جسمی به چه قیمتی؟ به قیمت آسیب روحی و تخریب روحیه و اعصابم؟ ۲.چرا نباید کارکنان مرکزی با آنهمه شهرت برای برخورد درست با افراد دارای معلولیت آموزش دیده باشند و به عواقب این دست تضعیف‌کردن‌ها اهمیت ندهند؟ آیا توانمندسازی از روحیه افراد دارای معلولیت شروع نمی‌شود؟

۴.یکی از فعالیت‌های اینگونه موسسات اشتغال افراد دارای معلولیت است، با چند بار رفت و آمد به آنجا متوجه شدم که هیچ برنامه خاصی برای این مهم ندارند، طوریکه برای اپراتوری یک شرکت مشهور بدون درنظر گرفتن شرایط جسمی و تحصیلات کارجویان یک دوره چند روزه ورد و اکسل ترتیب دادند که به اصطلاح در روز مصاحبه ادعا کنند همه این دوره را آموزش دیده‌اند، و بازهم چون ذهن پرسشگرم هیچ‌وقت ساکت نمی‌شود برایم سوال شد که به چه تدبیری فردی که دستش در تایپ مشکل دارد یا به دلیل اختلال تکلم مناسب تصدی اپراتوری نیست به آن شرکت معرفی می‌کنند؟ آیا به این موضوع فکر نمی‌کنند که شکست به دست نیاوردن آن شغل و یا رد در مصاحبه می‌تواند چه تاثیر مخربی در روحیه فرد دارای معلولیت بگذارد؟

۵.در همه‌جای دنیا فعالیت خیرین در موسسات خیریه مرسوم و پسندیده است ولی هیچگاه دلیل متفاوت بودن پوشش خیرین در این موسسه را متوجه نشدم، سوال اینجاست که اگر واقعاً دلیل حضور خیرین گرامی انجام کارهای انسان‌دوستانه است چه دلیلی برای برجسته نمودن آنها از دیگران است؟ آن هم با لباس‌های فاخر و مد روز! نکته ریزی که به چشمم خورد این است که گاهی پوشیدن یک کفش پاشنه‌بلند می‌تواند آرزوی دختری باشد که قادر به راه رفتن نیست، شاید کمی سخت‌گیرانه به نظر بیاید ولی از لحاظ روانی نمایش دارایی‌ها در مقابل دیگر افراد چیزی جز حسرت برای بیننده و احساس بد از کمبودها نخواهد داشت، قطعا نمی‌شود و انتظار هم نمی‌رود کل جامعه برای اینکه عده‌ای قادر به داشتن یا استفاده از چیزی نیستند آنها هم استفاده نکنند ولی برای مرکزی که رده سنی پذیرش از کودکی تا میانسالی دارد رعایت این موضوع الزامی است.

۶.بیش از 95 درصد کارمندان این مجموعه و حتی کادر مدیریت آن را افراد غیرمعلول تشکیل می‌دهند، این در شرایطی است که اگر هم از افراد دارای معلولیت برای همکاری‌های موردی استفاده کنند حق‌الزحمه‌هایی بسیار ناچیز که بیشتر شبیه شوخی! است پرداخت می‌شود که این موضوع کمی غیرقابل توجیه است درست مثل سازمان بهزیستی کشور که مدیران عالی‌رتبه آن هیچ معلولیتی ندارند و همین موضوع باعث به وجود آمدن این مسائل به نظر ریز ولی مهم و اساسی شده که با کمی دقت و پرس و جو متوجه می‌شوید اینها مواردی هستند که تمام افراد دارای معلولیت را آزار می‌دهد ولی طبق معمول به پذیرش جبر عادت کرده و سکوت را ترجیح می‌دهند.

درست است که با شرایط فعلی اشتغال تقریبا هیچ‌کس در منصب شغلی متناسب با مدرک تحصیلی‌اش نیست ولی با اینهمه تا به اکنون مشاهده نشده که به طور مثال رییس سازمان نظام مهندسی کشور یک پزشک و رییس سازمان نظام پزشکی یک مهندس باشد چون هیچوقت یک پزشک درکی از کار مهندسی و یک مهندس درکی از پزشکی و درمان ندارد و قرار دادن هرکدام از اینها در جای هم باعث بهم ریختگی یا در بهترین شرایط دست نزدن به هیچ کاری برای خراب نکردن امور‌ می‌شود پس چه اتفاقی می‌افتد که نباید ریاست سازمان بهزیستی یا موسسات مهم مرتبط با افراد دارای معلولیت با فردی دارای معلولیت یا آموزش‌دیده در حوزه معلولیت باشد و یا لااقل مشاوری دارای معلولیت داشته باشند؟

متاسفانه از بررسی و برآیند این موارد به این نتیجه رسیدم که افراد دارای معلولیت در تمام کشور فقط مانند بیلی برای استخراج طلا(بودجه) و رد کردن یک سری آمار و ارقام بی‌مصرف برای پزهای مدیریتی هستند و بازهم متاسفانه هیچ‌کس برای اینهمه سوال و چالشم پاسخگو نبود و ترجیح دادم عطای عضویت در این موسسه را به لقایش ببخشم لااقل تا زمان روشن شدن و رفع این موارد؛

معلولیتمهناز صوفیبهزیستیموسسات خیریه معلولین
کارشناس ارشد فناوری اطلاعات گرایش تجارت الکترونیک، کمی شاعر، کمی نویسنده، کمی دیوانه... اولین کتاب چاپ شده: عشق آهنی‌
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید