آیا در زمان حال زندگی می کنیم ؟
برای اینکه به این سوال جواب درست و صادقانه به خودمون بدهیم لازم هست که زندگی مان سبک زندگی م و چطور گذراندن ساعات زندگی مان را بررسی کنیم و ابزار این بررسی و تحلیل شادی ،رضایت قلبی و عقلی شما می باشد . برای خرید خانه بیرون رفتم و همچنان به این سوال فکر می کردم آیا مردم شهر من در زمان حال زندگی می کنند ؟ به چهره های مردان و زنان و نوجوانان نگاه عمیقی می کردم اما نه نه مردم ناراحتند چهره ی عبوس دارند شادی کمتری بود افرادی کمی بودند که مثل کودکان اونقدر مشتاقانه به سمت خرید کردن می رفتند آری خواننده عزیزی که داری این مقاله را می خونی مشکلات هست و باید هم باشد زیرا همه این مشکلات باعث رشد ما میشه اما زندگی برای همیشه نیست و نه من و نه تو می دانیم که بعد از خواندن این مقاله زنده خواهیم بود یا نه پس بیا اصل مهم را دوباره بیاد بیاوریم ،زنده گی نه زنده مانی در این مقاله می خواهیم به کمک هم یاد بگیریم که بیشتر در زمان حال زندگی کنیم .
راهکار برای اینکه در زمان حال زندگی کنیم :
قبل از اینکه به شما خواننده محترم بگم چیکار کنیم که احساس زندگی کنیم به هوشت تبریک می گم زیرا تو یک سوال بزرگی پرسیدی و افرادی که سوال های مهم می پرسند هوش بالای دارند .
اول اینکه برو جلوی آینه و ی دست و یک جیغ بلند بکش زیرا تو تو زنده ی و چه بسا افرادی هستند هم سن سال تو و حتی کوچک تر از تو به خواب ابدیت رفتند ( روح شان شاد و قرین رحمت الهی )
گوشت صدای جیغ و دست زدنت را شنید ؟ آری ! خوب حالا برای چند دقیقه تفکر کن از این نقاشی زیبای که خداوند بر چهره ی نورانی تو کشید و گفت دمم گرم بابت این نقاشی بکرم ، برقص و لذت ببر.
صورتت را نوازش کن خودت بغل کن ببین چه صورت زیبای داری لطفا صدای نجوای ذهنت خاموش کن که میگه تو زیبا نیستی به تناسب و هماهنگی چهره ی ت بدنت قلب ت مغزت فکر کن .
از بودن در کنار آدم های که دوست شان داری مانند پدرت و مادرت و دوستانت و پدر بزرگ و یا هر کسی که دوستش داری لذت ببر خاطرات خوبی را برای هم ثبت کن . می خوام برایت تجربه خودم بگم اما تجربه مثبت هم منفی .
من فقط ی دختر خاله و ی خاله دارم که بسیار برایم عزیز هستند با دختر خاله ام کلی خاطرات خوب داریم وقتی به دیدن پدر بزرگم می رفتیم کلی خوراکی برای اون چند روز می گرفتیم و چقدر آب بازی و مسابقه دو و ترساندن هم و یا هنگامی که پدر بزرگم از خانه خاله به خانه ما می آمد نامه به هم می نوشتیم و پدر بزرگم نامه ها را به ما می داد اون لحظه را فراموش نمی کنم که پدر بزرگم می گفت محبوبه برایت نامه فرستاده که . اما تجربه منفی من دقیقا دو سال پیش نتایج کنکور ارشد97 مدیریت آمد و نتیجه آن نتیجه نشد که من بخوام و گویی تمام دنیا برایم تمام شد و آن روزهای که فکر می کردم که همه چی تمام شده روزهای آخر زندگی پدر بزرگم بود پدر بزرگ مهربانم که دوست داشتم خاطرات بیشتری را باهش ثبت کنم . و من یاد گرفتم که دنیا با تمام تضاد و ناخواسته هایش ب زیبا می باشد و مشکلات را نباید آنقدر بزرگ و پیچیده کرد آری من ارشد قبول نشدم و به جاش به سمت حرفه تخصصی ام محتوا رو آوردم . بیا دوست عزیزی که تا اینجا قصه به من همراه بودی و به سخنانم تک به تک گوش کردی قصه ی برایت بگویم .
در یک روز دلنشین بهاری به دریا رفتم . دریا مواج و زیبا بود ناگهان نجوای دو موج دریا شنیدم که با هم گفت و گو می کردند ی موج همچنان به آسمان و خورشید بالای سرش لبخند می زد و جلو می آمد یهو لبخندش محو ش دوست کناریش ازش پرسید چه شده عزیزم ؟ موج : نگاه کن ببین دوستان جلوی من چطور به صخره می خورند و می شکنند الان من هم سرنوشتم این می شود . دوستش قه قه کنان خندید گفت عزیزم ما موج نیستیم موجی از اقیانوس هستیم .
آری دوست عزیز باید در مشکلات خودمان و زندگی مان را فراموش نکنیم . و این راهی است برای اینکه در زمان حال زندگی کنیم .
وقتی یاد بگیریم که زیبا زندگی کنیم و سخت نگیریم زندگی را باعث میشه تعدادلبخندان مان زیاد شود . مانند افراد ثروت مند واقعی که با ذهنیت مثبت دارند زندگانی می کنند.