تو غلط میکنی این گونه دل از ما ببری
سر خود آینه را غرق تماشا ببری
مرده شور من ِ عاشق که تو را میخاهم
گور بابای دلی را که به اغوا ببری
چه کسی داد اجازه که کنی مجنونم؟
به چه حقی مثلن شهرت لیلا ببری؟
به من اصلن چه که مهتابی و موی تو بلند
چه کسی گفته مرا تا شب یلدا ببری؟
بخورد توی سرم پیک سلامت بادت
آه از دست شرابی که تو بالا ببری
زهر مار و عسل، از روی لبم لب بردار
بیخودی بوسه به کندوی عسلها ببری
کبک کوهی خرامان! سر جایت بتمرگ
هی نخاه اینهمه صیاد به صحرا ببری
آخرین بار ِ تو باشد که میایی در خاب
بعد از این پلک نبندم که به رویا ببری
لعنتی! عمر مگر از سر راه آوردم
که همه وعده ی امروز به فردا ببری
این غزل مال تو، بردار و از اینجا گم شو
به درک با خودت آن را نبری یا ببری
#شهراد-میدری°°