مهسا ریحانی
مهسا ریحانی
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

فروردین: کتابی که جان تازه‌ای به تن امیدت می‌دمد.

معرفی کتاب آنی‌شرلی در جزیره

چالش کتابخوانی سال ۱۴۰۲ طاقچه، با یک شروع خوب بهاری آغاز می‌شود: امید! و اولین شخصیت داستانی دوست‌داشتنی که معنای امید را در ذهن من تداعی می‌کند، کسی نیست جز آنی‌شرلی :)

این کتاب جلد سوم ماجراهای آنی است، دختری پر از شور زندگی و امید. جالب است که بدانید نویسنده‌ی کتاب، لوسی ماد مونتگمری، اهل جزیره پرینس ادوارد کانادا بوده است، همان‌جایی که آنی زندگی می‌کند. وقتی نویسنده کودک بود، مادرش بر اثر بیماری سل درگذشت و پدرش او را به مادربزرگ و پدربزرگش می‌سپارد. او در مزرعه‌ای با این زوج سالخورده بزرگ می‌شود که درکی از روحیه حساس او ندارند. او کودکی خود را اغلب با مطالعه، نوشتن و غرق شدن در تخیلات خود می‌گذراند. آنی نیز سرگذشت و اخلاقیات مشابهی با نویسنده خود دارد، دختری یتیم که در خانه همسایه زندگی می‌کند. سپس توسط ماریلا و متیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می‌شود و در تمام طول کودکی با سخت‌گیری‌های ماریلا مواجه است که البته با محبتی پنهان آمیخته شده است.

آنی تخیلات واضح و شفافی دارد و همه این خیال‌ها زندگی را برای او با کیفیت فول اچ‌دی نمایش می‌دهند :)

در دو جلد قبل آنی از یک کودک لاغر موقرمز که چندان محبوبیتی نداشت به دوشیزه جوان تحصیل‌کرده و معلم مدرسه اونلی تبدیل شد.




این جلد روایت زندگی آنی از ۱۸ تا ۲۲ سالگی است. در این جلد آنی راهی کالج ردموند می‌شود تا تحصیلات خود را دنبال کند. در ابتدای داستان بحث‌های خاله‌زنکی زنان جزیره درباره رفتن آنی‌شرلی به دانشگاه به چشم می‌خورد. همه به او طعنه می‌زنند که آنقدر دیوانه است که می‌خواهد به کالج برود و با این کار دارد پول‌های ماریلا را هدر می‌دهد. آنی سرخورده می‌شود، اما باز هم از رو نمی‌رود و به قول گیلبرت بلایت:

همیشه آنهایی که در انجام کاری پیش‌قدم بوده‌اند، به جنون و دیوانگی متهم شده‌اند.

آنی به همراه گیلبرت بلایت و چارلی اسلون راهی کینگزپورت برای ادامه تحصیل می‌شوند. در آنجا با پریسیلا گرانت اتاقی در خانه دو دوشیزه سالخورده اجاره می‌کنند. نویسنده به خوبی احساس دوری از خانه و غریبی آنی را به تصویر می‌کشد، اما حضور دوستان دوران مدرسه آنی به او در تحمل سختی دوری کمک می‌کند و همچنین هدف بزرگی که آنی برای کسب بورسیه برای خود تعیین کرده است نیز باعث می‌شود با سرسختی به مسیر خود ادامه دهد.

البته ناگفته نماند که این جلد پر از خواستگارهای فراوان دوشیزه آنی‌شرلی جوان و زیبا است :) بعضی از این خواستگار‌ی‌ها به غایت خنده‌دار و مسخره و بعضی حتی از تخیلات رویایی آنی هم رویایی‌ترند.

در لابلای داستان روابط آنی با گیلبرت را می‌بینیم که دوستی معمولی آنها کم‌کم پررنگ‌تر می‌شود و گیلبرت آنی را چیزی فراتر از دوست معمولی خود می‌بیند، اما آنی این حس متقابل را نسبت به او ندارد و هر بار سعی در سرکوب کردن احساسش دارد تا این دوستی به چیز دیگری تبدیل نشود.


از جلد اول کتاب، دوشیزه‌های سالخورده نقش پررنگی را در داستان بازی می‌کنند. در این جلد هم آنی وارد خانه پتی می‌شود، یک خانه عجیب و غریب در محله‌ای بالانشین در شهر. صاحب خانه دو دوشیزه عجیب و سالخورده هستند که قصد سفر به اروپا دارند و برای این مدت خانه را به آنی و دوستانش اجاره می‌دهند. در طی داستان شخصیت‌های جدیدی اضافه می‌شود که هرکدام ملاحت و شیرینی خاص خود را دارند و به نحوی داستان را جذاب‌تر می‌کنند.

در سال سوم کالج، آنی با پسر رویاهایش آشنا می‌شود. رویال گاردنر بلندقد و خوش‌قیافه با چشم‌های تیره و نگاه مرموز و صدای آهنگین و مسحورکننده‌اش حتی چیزی فراتر از شاهزاده‌ی سوار بر اسب خیالات آنی‌شرلی است. رویال عاشق آنی است و آنی هم فکر می‌کند که احتمالا او را دوست دارد، آخر رویال نقطه ضعفی ندارد که آنی نخواهد عاشق او شود، اما خب واضح است یک جای کار قلب آنی می‌لنگد و آنی حتی خودش هم خبر ندارد که کجا…

آنی و گیلبرت هر روز از هم دورتر می‌شوند و آنی جای خالی او را بیشتر در دلش احساس می‌کند. شایعه می‌شود که گیلبرت با کریستین نامزد شده است. در پایان فارغ‌التحصیلی از ردموند، رویال از آنی خواستگاری می‌کند و همه منتظرند که آنی جواب مثبت بدهد، حتی خود آنی. اما آنی به او جواب منفی می‌دهد و رویال را دلشکسته رها می‌کند و راهی اونلی می‌شود.

پس از فارغ‌التحصیلی، آنی متوجه می‌شود که گیلبرت دچار حصبه شده و وضع وخیمی دارد. در اینجا آنی متوجه می‌شود که تمام این مدت در حقیقت گیلبرت را دوست داشته است. اما دیر فهمیده بود، آنقدر دیر که نمی‌توانست در لحظه‌های آخر کنار گیلبرت باشد و را تسلی بدهد. آنی در آن شب آرزو می‌کند که کاش به خاطر همه این حماقت‌هایش می‌مرد!

فردا صبح که یکی از آشنایان گیلبرت از جلوی خانه رد می‌شود، به او خبر می‌دهد که در طی شب گیلبرت به طرز عجیبی بهبودی زیادی پیدا کرده است و مرگ از بالینش رخت بربسته است. امید دوباره به قلب آنی بازمی‌گردد:

حتی اگر تمام طول شب گریسته باشی، باز هم دمیدن صبح برایت نشاط‌آور خواهد بود.

گیلبرت پس از بهبودی به سراغ آنی می‌آید و بازهم به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد:

من یک آرزوی بزرگ دارم؛ آرزویی که همیشه به آن فکر می‌کنم. البته بارها به من ثابت شده که قرار نیست برآورده شود. آرزوی من داشتن خانه‌ای است با شومینه‌ی روشن، دوستانی که می‌آیند و می‌روند… و تو!

و خب مشخص است که جواب آنی چه خواهد بود!

در پایان داستان گیلبرت از آنی می‌خواهد که منتظر بماند، چراکه سه سال طول می‌کشد تا دوره پزشکی را تمام کند. آنی می‌خندد و می‌گوید:

هر دو با دل خوش کار می‌کنیم و منتظر می‌مانیم... و خیال‌بافی می‌کنیم. آه! از این به بعد خیال‌بافی چه لذتی دارد.



انتشارات قدیانی با ترجمه سارا قدیانی این کتاب را منتشر کرده است و همچنین در طاقچه می‌توانید نسخه صوتی این کتاب را که توسط نشر آوانامه منتشر شده است را گوش دهید.

معرفی کتابآنی‌شرلیکتابچالش کتابخوانی طاقچه
Not all those who wander are lost!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید