مغزم از هجوم فکرهای مختلف داره میترکه ولی نمیدونم کدومش رو بنویسم ،
امروز توی این گرمای 48 درجه هوا و این اوضاع بد بیماری داشتم به گنجشک مادر ،که توی تراس نشست نگاه میکردم ،دیدم با چه لذتی از اب پای گلدون کاکتوس هم خورد هم حسابی به زیر پراش درست قسمت زیر بغلاش پاشید و خودشو خوشگل تکوند،اینکارو سه مرتبه انجام داد و در اخر حسابی اب خورد و رفت ....
دو دقیقه ای طول نکشید که با جفتش اومد و حسابی اب خوردن و رفتن و زودی برگشتن !!!
اینبار دلم ضعف رفت ،فهمیدم که جایین توی لونه جوجه دارن و اب رو برای اونا میبرن!
از خودم خجالت کشیدم که چرا توی این گرما کمی هم بفکر این زبون بسته ها نبودم و کمی اب و غذا ر،وزانه براشون نمیزارم!!!!
از امروز دیگه کاملا حواصم هست که از شب ظرفی اب و ظرفی دانه که از قناریهای پارسالم مانده برایشان پر کنم ....