خانه پدربزرگم در محلۀ باغ صبا بود. خیابان سرباز. خیابانی که البته حالا دیگر وجود ندارد. خیابان سرباز پیوند خورده بود با صدای سربازان پادگان عشرت آباد. سربازهایی که به گفته مادرم صبح های زود در حیاط پادگان، ورزش صبحگاهی می کردند و صدای هماهنگ شمارش اعداد، تا چند کوچه آن طرف تر شنیده می شد. سربازهای تیپ یکم پیاده ارتش شاهنشاهی گرد حیاطی می دویدند که روزی محل قدم زدن های دونفره و شاعرانۀ قبلۀ عالم بود. آخر باغ عشرت آباد که آن روزها بیرون از دروازه شمیران و در شمال شرقی تهران عصر ناصری بود، ییلاق ناصرالدین شاه شده و عمارت کلاه فرنگیِ آن در مرکز باغ خودنمایی می کرد. کلاه فرنگی در سه طبقه قد راست کرده که تالار آئینۀ طبقه دوم آن، زبان زد جماعت پچپچه شده بود. طبقه سوم هم خوابگاه انیس الدوله بود که طرفین آن دو مهتابی وسیع بنا شده و یکی مشرف بر حوض جلوی عمارت و دیگری مسلط بر باغ بود. حوض دایره ای شکل، از آب قنات پر می شد و گرداگرد آن سی خانۀ کوچک دو اتاقی بود، هر یک متعلق به یکی از زنان شاه، که درب و پنجره هایشان رو به حوض باز می شد. گویند پس از سفر اول قبلۀ عالم به فرنگستان بود که ایدۀ ساختن این عمارت به سبک پلاژهای ساحلی را به ذهن ایشان انداخت.
اما رونق عشرت آباد فقط تا پایان عصر ناصری ادامه داشت. بعد از آن سرنوشت باغ و عمارت بیچاره دست به دست می شد. نمونۀ آن عزیز بچۀ رقاص یهودی، که به واسطه یک شب رقص در نیاوران در حضور مظفرالدین شاه، تملک باغ عشرت آباد را دریافت کرد و چندی مالک آن شد.
نقطۀ عطف در سرنوشت عشرت آباد گره خورده با یکی از نقطه عطف های تاریخ ایران. کودتای سوم اسفند رضاخان. بانیان کودتا چند نقطۀ مناسب شهر را برای ایجاد پادگان و قراولخانه انتخاب نمودند. از جمله باغ عشرت آباد را. حالا عمارت ییلاقی، تبدیل به پادگان شده و ادارۀ آن به جان محمد خان سپرده شد. حکومت کودتا، چند تن از متنفذین وقت از جمله عین الدوله را در پادگان زندانی کرد. بعد از آن هم والی خراسان را. که سرانجام پس از سقوط کابینه سیدضیاء، این زندانی زمام امور را در دست گرفت.
البته عشرت آبادِ آن روزها با روزگار ناصری توفیر پیدا کرده بود. از اتاق های اطراف حوض، جز سه اتاق در سمت مغرب و دو اتاق در سمت مشرق چیزی باقی نمانده بود. آن هم محل انباری، بهداری و بوفۀ تیپ یکم پیاده شده بود. تالار آئینۀ کلاه فرنگی به دادگاه تیپ اختصاص یافته و در طبقه سوم، اتاق انیس الدوله را کبوتران چاهی مأمن خود قرار داده بودند.
مادرم از روزهایی می گوید که با هیجان پله های خانه را دو تا یکی بالا می رفتند تا بر سر بوم برسند و رژۀ سربازان را همراه با فریاد «جاوید شاه» تماشا کنند. هر چند پیشوند عشرت آباد همیشه پادگان ماند، اما باز هم رنگ و بوی زندان را گرفت. این بار در سال 42، پادگان یک ماه و چند روز میزبان شخصیت مهم آن روزها، آیت اللّه خمینی شد که پس از واقعۀ پانزده خرداد دستگیر شده بود.
جای تیر و گلوله که هنوز هم بر پیکر کلاه فرنگی دیده می شود، خبر از نقطهء عطف دیگری از تاریخ ایران می دهد که دست در دست پادگان عشرت آباد رخ داده بود. پس از انقلاب 57 پادگان مصادره شد. با تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پادگان در اختیار این نهاد قرار گرفت. روزهای اوج پادگان بودن، بازگشته بود و باغ ناصرالدین شاه، باز هم میزبان سربازان بود. بعد از چندی نیروی هوایی سپاه، زمام امور عشرت آباد را در دست گرفت. و پادگان به «ولیعصر» شهرت پیدا کرد. عمارت ناصری در سال 64 به ثبت ملی رسید. از دهه هشتاد، رویت عمارت به لطف عملیات ساخت بزرگراه صیاد میسر است که علاوه بر تخریب محله ها، زمینۀ آزاد شدن بخشی از حصار پادگان را فراهم کرد. البته این مکان هیچگاه خالی از سرباز نشد. در سرنوشت عشرت آباد، دست و پنجه نرم کردن با نظامیان به طرق مختلف حک شده. حالا اگر سراغ عشرت آباد را بگیرید، به شما آدرس میدهم: تهران، انتهای بزرگراه صیاد شیرازی، میدان سپاه. وقتی رسیدید، کمی سر بچرخانید شاید پشت سازه عظیم و جدید در این زمین، عمارت کلاه فرنگی را دیدید.
منابع:
همایون عبدالرحیمی، کوچه پس کوچه های طهران: محله های قدیم تهران، تهران: سازمان انتشارات جاویدان 1396