ساخت بازی مستقل کار جالبی است. به نظر من بازی مستقل باعث میشود تا ذات هنر در بازیهای ویدیویی حفظ شود. مثلاً بازیهای لیمبو و اینساید را قطعاً به خاطر دارید. دو اثر موفق استودیو Playdead که در دنیای بازیهای ویدیویی مخصوصاً بازیهای مستقل حسابی خوش درخشیدند. ولی نکته اینجاست که یک خالق موفق قرار نیست همیشه خوش بدرخشد! با ما همراه باشید تا بازی مستقل Somerville را با هم بررسی کنیم.
دینو پاتی بنیانگذار استودیو پلی دد زمانی که از این استودیو جدا شد، همچنان مسیر بازیسازی را ادامه داد و استودیو جدیدی تحت عنوان Jumpship تأسیس کرد. به طبع، او در ذهن خود سعی داشت موفقیتهای پلی دد را تکرار کند ولی خب همیشه همه چیز طبق خواسته ما پیش نمیرود.
بازی Somerville شروعی جالب دارد. فضای هنری متفاوتی را نیز به ما نشان میدهد. همه چیز در نگاه اول خوب و دلنشین است. اما فقط در نگاه اول! میدانید مشکل بازی این است که تکلیف مشخصی ندارد. نمیداند میخواهد با گیمپلی شما را درگیر کند یا داستان. این بلاتکلیفی تا تصویر پایانی بازی واقعاً شما را آزار میدهد.
دست گذاشتن روی مفهوم خانواده و نشان دادن تلاشهای یک پدر، در آثار متعددی نمایش داده شده است. چه در سینما چه در بازیهای ویدیویی. کلاً مفهوم و ذات خانواده چیزی است که میتوانید همیشه روی آن حساب باز کنید. اما خب به قول معروف، کار در سامرویل در نیامده است!
اول به سراغ گیمپلی برویم و ببینیم چه چیزی برای ارائه دارد. این بازی جدید از ابتدا تا انتها دو مکانیک اصلی دارد. تمامی پازلها و اتفاقات نیز بر پایه همین دو مکانیک چیده شده است. البته نکتهای که باید به آن اشاره شود این است که مکانیک دوم تقریباً اواخر بازی در اختیار شما قرار میگیرد. همین باعث شده تا حدی بازی روی دور تکرار باشد. چیدمان پازلها شاید با هم متفاوت باشند، اما خب نحوه حل آنها تقریباً یکسان است و چالش عجیبی ندارید.
مابقی موارد گیمپلی، اصول و قواعد همیشگی دیگر بازیها هستند. اصول و قواعدی که به خاطر مدل راه رفتن کند شخصیت اصلی، روی مخ شما میرود! من فکر میکنم این مدل راه رفتن و ارتباطی که ما با شخصیت اصلی میگیریم همان پاشنه آشیل مشکلات سامرویل است. یکی دو بار با خود گفتم خب؟ چرا بازی تمام نمیشود؟ این سوال یعنی مرگ یک بازی.
در بخش گرافیک ماجرای Somerville کمی متفاوت است. آرت استایل بازی و جزئیاتی که به آن توجه شده در نوع خود جالب و دوستداشتنی است. مخصوصاً اینکه آن دو مکانیکی که اشاره کردم تماماً بصری هستند و شما برای حل پازلها تغییرات محیطی را میبینید. شاید تنها بخش این بازی مستقل که دوستش داشتم و ایراد زیادی هم نمیتوانم از آن بگیرم، همین طراحی محیطی و گرافیک باشد. از کاراکتر اصلی گرفته تا محیط همه چیز در سر جای خود قرار دارد. در طول بازی یک بار هم از تصاویری که میدیدم گله نکردم. زیبایی بصری بازی در مانیتورهای بزرگ چشم نواز است. گاهی تصاویری در بازی میبینید که دوست دارید چند لحظه به آن خیره بمانید.
از حیث موسیقی و صداگذاری نیز ماجرا به همین شکل است. البته خیلی چیز تعریفی و عجیبی نیست اما خب این بخش هم در حد و اندازههای بازی است. نه آنطور است که بگویید «عجب موسیقی جذابی» و نه آنقدر بد است که از جمله «کاش بازی صدا نداشت» استفاده کنید.
ولی در بخش فنی، ماجرا متفاوت است. هنوز برای من سوال است که بازی چرا کند است؟ چرا به این شکل طراحی شده؟ من میخواهم با سرعت بیشتری راه بروم ولی بازیساز محترم تصمیم گرفته تا به قدری آرام راه بروم که همه چیز بازی من را آزار دهد! او تصمیم میگیرد کجا راه بروم و کجا بدوم و این عدم وجود قدرت اختیار من را عصبی کرد!
از طرفی باگهای کوچک و بزرگ فنی نیز به چشم میخورد. شاید عجیبترین آن این باشد که یکی دو بار نیاز است از بازی خارج شوید تا بازی درست پردازش شود و معما پیش برود. این نکته را یادآور شوم که این موضوع ربطی به کرکی بودن بازی ندارد. در نسخههای اصلی هم این موارد کاملاً مشهود و مشخص است.
بازی جدید سامرویل به خاطر باگهای فنی عجیبی که دارد، به خاطر کند بودن و شاید به خاطر مدل روایت سختی که انتخاب کرده و از همه مهمتر داستان به نسبت پیچیدهاش، اجازه نمیدهد آنطور که باید با آن ارتباط بگیرید.
زمانی که تیتراژ این بازی مستقل پخش میشود، حس ناخوشایندی دارید. با خود میگویید چه شد؟ همین؟ به خاطر همین اتفاقات، این بازی جدید در لیست پیشنهادات من قرار نمیگیرد. اما اگر اکثر بازیهای مستقل را تجربه کردهاید و دیگر بازی خاصی ندارید، بسیار خب، به دل Somerville بزنید.
منبع: پلی پاد تی وی