ما باید همیشه منتظر عرضه چندین و چند دنباله اصلی و فرعی هر بازی ویدئویی جذاب باشیم که به موفقیتهایی هرچند کوچک دست پیدا میکنند. بسیاری از بازیها گرفتار چنین شرایطی شدهاند و حالا فرنچایزهای بزرگ، لبریز از آثار تکراریاند که به واسطه علاقه طرفداران به حیات خود ادامه میدهند.
اما در موارد اندکی معجزه رخ میدهد و بازیهایی که واقعاً شایسته ادامه پیدا کردن هستند، در اقیانوسی از تاریکی و فراموشی فرو میروند. به راحتی میتوانیم دست خود را بلند کنیم و انگشتها را به نشانه این بازیها یکی پس از دیگری بشماریم. این موضوع نیز از همان حقایق دردناک زندگی است که برای آن چارهای نداریم.
پس اجازه دهید، تا زمانی که دستهایمان را پایین نیاوردهایم، این شمارش را به اتمام برسانیم. با ما همراه ما باشید تا بازیهایی را معرفی کنیم که برخلاف نظر سازندگانشان، دوست داریم قسمت دوم آنها را در آینده ببینیم.
بلادبورن امضای آشنای سری سولز و آقای میازاکی را چنان خوب روی نمایشگر گیمرها به تصویر کشید که به سادگی نمیتوان آن را فراموش کرد. همچنین فراموش کردن احتمال ساخت نسخه دوم این بازی خوشساخت نیز همانقدر سخت است. کارگردان افسانهای مجموعه Dark Souls در این بازی تصمیم گرفت مبارزات را با روشهای جدید طراحی کند.
یکی از این روشها، بازیابی مقداری از سطح سلامتی طی درگیری مجدد بعد از ضربه زدن دشمنان است. از همینرو، حتی زمانی که مقدار کمی از سلامتی شخصیت گیمر باقی مانده، باز هم علاقه دارد که دشمنان را به چالش بکشد.
یارنام، شهری که وقایع Bloodborne در آن اتفاق میافتند، یکی از بهترین طراحیهای هنری را در تاریخ چند دههای این صنعت به خودش اختصاص داده است. رازهای کوچک و بزرگی در کوچهها، خیابانها و میادین این شهر خفتهاند که پیدا کردن آنها تخصص گیمرها است. حالا بعد از گذشت نزدیک به یک دهه، مخاطبان صنعت ویدئو گیم دلتنگ Bloodborne هستند و درک نمیکنند که چرا خبری از نسخه دوم این اثر تحسین شده نیست.
قبلاً در پلی پاد تی وی درباره ژانر جهان باز و محبوبترین محصولات آن گفتهایم. ساخت بازیهای این دستهبندی بودجه، نیروی کار و دقت زیادی نیاز دارد. بارها و بارها به نظاره استودیوهایی نشستهایم که در تلاش برای ساخت یک بازی جهان باز، از ریشه نابود شدهاند. سازندگان Sleeping Dogs دقیقاً ۱۱ سال پیش این موضوع رو به سخره گرفتند و با عرضه این بازی، یک استثنای به یادماندنی را رقم زدند.
اگر خیلی خلاصه بگوییم، Sleeping Dogs ترکیبی از اکشنهای جذاب فیلمهای سینمای هنگکنگ، مکانیزمهای دوستداشتنی GTA و معماری مسحورکننده بازیهای مجموعه Yakuza است. به دوروبر خود نگاهی بیندازید؛ از آن زمان تا به حال، کدام بازی دوباره این ترکیب را شامل میشود؟ تقریباً هیچ اثری و به همین دلیل باید شاهد یک Sleeping Dogs دیگر باشیم.
اگر شما هم مثل ما برای جابهجایی بین خودروها در حین حرکت، صحنههای آهسته، پرواز گلولهها، داستانهای شرقی و دعواهای خیابانی دلتنگ هستید، باید امیدوار باشید که روزی سازندگان دوباره دست به کار شوند و Sleeping Dogs 2 را به بازار عرضه کنند.
آقای فومیتو اوئدا هرگز هیچ دنبالهای را برای بازیهایش منتشر نکرد. همچنین او در تمام دوران کاری خود تنها روی طراحی و انتشار ۳ بازی نظارت کرده است. تعداد کم بازیهای اوئدا شاید عدم وجود دنبالهها را توجیه کند، با این حال الان وقت آن است که ایشان دست به کار شوند و بازیهای بیشتری بسازند.
منتقدان و گیمرها باور دارند که ICO و Shadow of the Colossus دو بازی نخست فومیتو اوئدا شباهتهای زیادی دارند و اثر دوم را دنباله معنوی اثر اول در نظر میگیرند. سادگی به کار رفته در این بازیها آنها را به آثاری فرای زمان و مکان تبدیل کرده است. بسیاری از استودیوها هرگز نتوانستهاند این سادگی را در بازیهای خود پیاده کنند.
حالا بعد از گذشت سالیان سال از عرضه نسخه اورجینال Shadow of the Colossus گیمرها بدشان نمیآید که طعم این سادگی را مجدداً با دستپخت اوئدا مزه کنند. اگرچه نسخه بازسازی این عنوان در سال ۲۰۱۸ عرضه شد، اما این بازسازی عطش طرفداران را فروکش نکرد و برعکس بیشتر نشان داد که دنباله Shadow of the Colossus در نسل نهم چه پتانسیل بالایی دارد.
راکاستار به ندرت سراغ ساخت بازیهای جدید میرود و معمولاً همانها هم از مجموعههای شناخته شدهای هستند اما نه قسمت دوم بازیها. L.A Noire در زمان عرضه از آن بازیهای جدید راکاستار بود که به مجموعههای شناخته شده این شرکت تعلق نداشت. شاید الان وقت آن باشد که راکاستار دوباره نیروی خود را به کار بگیرد تا این بازی را هم صاحب یک مجموعه محبوب کند.
احتمالاً L.A. Noire برترین بازی ویدئویی کارآگاهی تاریخ و از جاهطلبانهترین پروژههای تعاملی ساخت بشر است. فناوری چهره به کار رفته در این بازی در زمان خود پیشروترین نمونه موجود بود. همچنین ما هنوز کیفیت فضای آمریکای دهه ۴۰ میلادی را که در این بازی به شکل هنرمندانهای طراحی شده است، از خاطر نبردهایم.
داستان شخصیت اصلی و پروندههای پیچیدهای که با دقت حل میکرد، هنوز هم در یاد و خاطر گیمرهای سراسر جهان است. بعد از گذشت ۱۰ سال، راکاستار تنها به عرضه نسخه نسل جدید و ویرایش واقعیت مجازی L.A. Noire اقدام کرده است. بدون تعارف ما دوست داریم دوباره در دل یک بازی کارآگاهی درگیر کننده قرار بگیریم؛ عنوانی که باید راکاستار آن را بسازد.
همه ما برخی از فیلمها، موسیقیها و مهمتر از همه، بازیها را دوست داریم که نه از نظر فروش و نه از نظر منتقدان آثار چندان خوبی نیستند. به هر حال چه اهمیتی دارد؟ سرگرم شدن و نظر خود ما بر هر چیز دیگری اولویت دارد. Spec Ops: The Line در کسب نظر منتقدان ضعیف عمل کرد و فروش پایین آن، اجازه نداد که ناشر اجازه ساخته نسخه دوم را صادر کند.
با این وجود، این بازی ویدئویی برای هر کسی که آن را تجربه کرده، یک خاطره به یادماندنی و حتی تا حدودی، افسانهای و تکرارناپذیر است. داستان، روایت و شخصیتپردازی تیره Spec Ops: The Line حتی با گذشت سالهای متوالی، تصویری به شدت واقعگرایانه را از جنگها ترسیم میکند. شاید امروز گیمپلی Spec Ops: The Line حرفی برای گفتن نداشته باشد. با این حال ما کماکان با میراثی از طراحی مراحل زیرکانه، موسیقی گیرا، تصمیمات فکبرانداز، پایانبندیهای متفاوت و مفاهیم عمیق مواجه هستیم.
اکنون در نسل نهم یعنی نسل ریمیکها و ریمسترها، Spec Ops: The Line نه تنها میتواند نامزد یکی از بهترین بازسازیهای ویدئو گیم باشد، بلکه شانس این را دارد که با نسخه دوم خود، دوباره ما را به تفکر مجبور کند؛ چیزی که در حال حاضر بازیهای کمتر و کمتری آن را به کار میگیرند.
منبع: پلی پاد تی وی