من زلزله و تو
چند روز پیش، زلزله ای شهر محبوبم را لرزاند. ترسیده بودیم و شب تا صبح را کنار خیابان توی ماشین ماندیم. با چاشنی شوخی و مسخره بازی..گفت میرم توی خونه تا چند تا وسیله بیارم تو چی لازم داری؟ بدون فکر گفتم لبتابم و شارژرش، یه پتو و کتاب.یک ساعت گذشت تا برگردد. چند بار زنگش زدم، اما جواب نمیداد. تصور کردم که زلزله وحشتناکی آمده و مانده توی آوار. این تصور خیلی از واقعی...