بعضی روز ها فکر می کنم دلم چه چیز ها که می خواهد و نمی خواهد!
دلم می خواهد بروم یک جایی گم شوم و یک دفتر و قلم بگیرم دستم و فقط بنویسم از کوه و آب و بارون و زمین و هر گونه موجود زنده ای...
برم زندگی های مختلف رو ببینم. گاهی اوقات فکر می کنم زندگی مارا کسی می نویسد. پس دلم می خواد من هم زندگی ای بنویسم... شخصیتی خلق کنم با یک مشت باور و اعتقاد و افکار
یه آدم که در بعضی مواقعه گریه می کند گاهی می خنند و گاه هم متعجب است
دلم می خواهد مخفی شوم و عزیزانم را در خلوت ببینم یا مخفی شوم و چند لحظه ای با خودم تنها باشم
گاهی دلم می خواد بنشینم گوشه ای و فقط بخوانم. در پوست دیگری باشم و چیز های جدیدی حس کنم و زندگی دیگری بکنم.
.
.
.
از این فاز آرزو های زیبا که در بیایم گاهی می خواهم هیچ نباشم...