
در پیچ و خم زندگی امروز با پدیده ای شوم و روزافزون مواجهیم که به "طلاق عاطفی" مشهور است. در واقع امر طلاق به گونه ی رسمی رخ نداده بلکه زوج به یک زندگی صوری مشغولند که متاسفانه اگر بدان عادت کنند تا مرگ حداقل یکی از آنان در این باتلاق دست و پا خواهند زد. همسرانی که هیچ نقطه اشتراکی در زندگی ندارند و تنها به دلایلی اقدام به جدایی نمی کنند. در برخی از زندگی های صوری توافقاتی بین زوجین وجود دارد که نسبت به نیازها و ارزش های هر خانواده تعیین شده و نسبت به موارد مشابه می تواند متغیر باشد. در برخی دیگر حتی توافقی نیز وجود ندارد .این امر می تواند به دلیل انقطاع و تنافر کامل زوج باشد یا حتی غفلت آنان از وجود طلاق عاطفی _!!!_ و گاه تغافل نسبت بدان.
اما هریک از دلایل ماندن یا در واقع واماندن در زندگی صوری می تواند برای یکی از همسران یا هردوی آنان وجود داشته باشد که اهم آن ها عبارتند از:
1_عدم اعتماد به نفس : اعلام طلاق به فرزندان, خانواده یا اطرافیان نیازمند شخصیتی قوی و وجود اعتماد به نفس کافی است که عدم آن منجر به فرار از طلاق رسمی می شود.
2_ جلوگیری از اطلاق عنوان "بچه ی طلاق" برای فرزندان: به یقین این فقط یک عنوان نیست بلکه تغییر دائمی مسیر زندگی فرزندان است که در بهترین حالت حتی با وجود هوشیاری و دلسوزی والدین همچنان بسیاری از وجوه زندگی آنان را تحت تاثیر قرار خواهد داد.با این حال این هرگز نمی تواند به معنی نفی مضرات زندگی صوری برای فرزندان باشد.ارزیابی و در کفه ی ترازو گذاشتن محاسن و معایب هر یک از این دو روش برای هر خانواده ویژه می باشد وبه عهده متخصصان است.
3_عدم توانایی: نبود توان مالی , جسمی یا شخصیتی و روانی برای رویارویی با مشکلات زندگی و پرورش فرزندان به تنهایی , علت تحمل بسیاری از زندگی های صوری است. اغلب همسرانی که وجود دیگری را مشخصا عاملی در کمک به گذران زندگی خویش می دانند بدین علت از طلاق رسمی سر باز می زنند.
با امید به این که آگاهی و اراده چراغ راه همه خانواده ها باشد از بذل توجه خوانندگان گرامی سپاسگزارم.