ویرگول
ورودثبت نام
آرزو بیرانوند
آرزو بیرانوند
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

آرزوبیرانوند

بیدار مانده ام ولی اصلا سحر نشد 

شب های تلخ وحشت من مختصر نشد 

می خواستم که پر بزنم از سکوت خویش 

با زخمهای کهنه این بال و پر نشد 

یک عمر در سکوت خودم گریه کرده ام 

حتی خدا هم از غم من باخبر نشد 

سوزاندی و به ریشه من تیشه می زنی 

یک لحظه چشمهای خودت شعله ور نشد 

خنجر بگیر دستت و از روبه رو بزن 

روزی اگر دو مرتبه از پشت سر نشد 

در پشت شیشه های مه آلود سالها 

همراز غصه های من یک نفر نشد 

من را بگیر و زنده بسوزان و دفن کن 

روزی اگر شکستن من با تبر نشد 

آرزوبیرانوند mahshar666mahshar666
من به غمگینترین حالت ممکن شادم...نویسنده،خواننده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید