"هوا ابري شد و بازم دوباره نم نم بارون
دلم تنگ و چشام خيسه ، نشستم گوشه ايون
يه روزي پيش من بود و ، دلم شاد و لبم خندون
ولي دورِ ز من حالا ، دلم غمگين چشام گريون
شبيه آسمون انگار، چشام هم غرق بارونه
داره از دوريِ يارش ، غزل با عشق ميخونه
دلم از دوري عشقم ، گرفته سرد و داغونه
دوباره دل شده خسته ، دوباره دل پريشونه
هميشه سهم من از عشق ، يه دنيا بي کسي بوده
هميشه خنجري از پشت نصيب قلب من بوده
هميشه عاشقي واسه ش ، قرین با بي کس بوده
هميشه دوري از يار و ، همه ش دلواپسی بوده
هواي آسمون شد صاف ، ديگه بارو ن نميباره
گمونم يارشو ديده ، که اشکاشو نميباره
آره سر زد ز پشت ابر ، جمال ناز دلدارش
آومد خورشيد خانوم اونم ، شادِ از دیدن یارش
ولي چشماي من خيسِ ، هنوزم اشک ميباره
هواي چشم من ابري ، هواي ديدن يار