آرزو بیرانوند
آرزو بیرانوند
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

دزدیده شدن لبخند

دزدیده شدن یک لبخند 



پشت لحظه های تردید 



به تاراج رفتن یک حس زیبا 



درپَسِ شوق پریدن تا اوج وفا 



چه اتفاق عجیبی 



چه مهمانی خوبی 



حالا که میان من وتو تکرار اشتباه عادی شده است 



بین این شب و روزگار من سیاهی جناس شده است 



زیر نور شب خواب سایه ام خمیازه می کشید 



و چشم های من بود که از فرط خستگی درد می کشید 



مرا با کدام ملاک 



کدام قانون سنجیدی؟ 



که بعد عمری ، پریشانیم را نفهمیدی 



من اصالتم را به غیر نداده ام 



ولی تو رفتی و مغرورانه خوابیدی 



آری تو بخواب - من - نگهبانم 



من همیشه برای آرزوهای تو بیدارم 



وقتی تو خوابیدی و دلت سنگ شد 



گویی بر خدا هم عرصه تنگ شد 



تو خوابیدی و دلخوشیم با تو خوابید 



گویی درآن هنگام کسی پشت دلم را به خاک مالید 



حال بگذار من برایت پیغام بدهم 



می خواهی بگویم دلم را لخت کنند ؟ 



هوم ! چه توهم غریبی 



تو را هر لحظه دورتر می شنوم و صدایت کورتر می شود 



بگذار دردم را نگه دارم برای خودم 



« این سوختن بهتر از افروختن است. » 

آرزوبیرانوندmahshar6666ارزوبیرانوند
من به غمگینترین حالت ممکن شادم...نویسنده،خواننده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید