ویرگول
ورودثبت نام
آرزو بیرانوند
آرزو بیرانوند
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

خورشید ما

من چی بگم جادوگر شب کیه
فقط میدونم شب تاریک چیه

این شب صاب مرده سحر نداره
هیچکی از خورشید خبر نداره

خورشید ما که پشت کوه ها جا شه
شاید خوابش برده یا مرده باشه

کلید صبحِمون میگن گم شده
قیمتشم نصیب مردم شده

تو تاریکی دنبال چی میگردی
تو مرده ها دنبال کی میگردی

ماه و ستاره پشت ابرا مونده
مردونگی تو قصه ها جا مونده

جون من اینجا تو صدا میشنوی؟
صدای خنده‌ی خدامیشنوی؟

صدای قهقهه فراموش شده
جای پلنگا تو سوراخ موش شده

از این زمون که کوتوله شاه شده
پهلوونم دلقک سیرکا شده

آدما از مردونگی افتادن
راه میرن اما انگاری ایستادن

چش دارن اما همه کور کورن
تو تاریکی دنبال حوض نورن

گوش دارن اما همه از دَم کَرَن
کبوترِ بدون بالو پرن

زبونشونو انگاری بریدن
سینه ی عشق و تا گلو دریدن

عاشق شدن زشته و ننگ و عاره
دوست دارم یه حرفه خنده داره

قفل روی لبای مردم زدن
اتیش به انبارای گندم زدن

باغ و دادن دست تبر دست داس
یاس عزاداره درخت گیلاس

هیکل خرزهره که قامت کشید
شقایق از خودش خجالت کشید

انگاری اینجا گور دست جمعی است
نشونی از شعله ی زندگی نیست

صدا تو حلقومه همه کپیده
هیشکی نشونی از سحر ندیده

این شب صاب مرده سحر نداره؟
هیشکی از خورشید خبرنداره؟

خورشید ما که پشت کوها جاشه
شاید خوابش برده یا مرده باشه

مردم از این شبو سیاهی خستن
تو تاریکی رو کول هم نشستن

مادری که دیگه پسر نداری
از ننه خورشید خبر نداری؟

آرزوبیرانوندmahshar666آرزوبیرانوند mahshar666arezoobeyranvand
من به غمگینترین حالت ممکن شادم...نویسنده،خواننده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید