آرزو بیرانوند
آرزو بیرانوند
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

من به فدای چشم تو

من به فدای چشم تو می‌خوای بگم دیونتم،
می‌خوای بگم تا دم صبح
تو کوچه خیال تو در به در نگاهتم،
می‌خوای بشینم دوباره ستاره‌ها رو بچینم
وقتی‌ رسیدی تو به من
پا به پای هر قدمت گًل ستاره بریزم،
می‌خوای برم تو آسمون
هرچی‌ که ابره جم کنم
آسمونو آبی کنم ،
بگو اگه دوست نداری
اون آبی آسمونو
به رنگ اون لبات کنم ،
می‌خوای به جنگل بزنم
درختاشو یکی‌ یکی‌
به عشق تو رو تنشون شعر بکنم،
بگو اگه شعر نمی‌خوای
جنگلو آتش بزنم ،
می‌خوای به دریا برسم
این دلمو به عشق تو
قدِّخود دریا کنم،
تا بتونه باهات بیاد
به هر کجایی تو بخوای
هم راه اون دلت کنم،
می‌خوای برم تو دل کوه
داد بزنم فرهادو بیدارش کنم
کوه کنی رو یادش بدم
تو تموم اون کتابا
سکهٔ یه پولش کنم ،
می‌خوای برم به کهکشون
به بیکران خدارو پیداش بکنم
هر چی‌ که تو دلت بخواد ازش بخوام
بهش بگم با حرف خوش
با جنگ قهر مجبور و وادارش کنم ،
می‌خوای بگم اون پریا
یکی‌ یکی‌ صف بکشن
وقتی‌ چشات خوابش میاد
دور سرت بچرخن و
دستی‌ به موهات بکشن
واست همش دعا کنن
برای اون ناز چشات
جونشونو فدات کنن
قربونی‌  نگات کنن ،
می‌خوای که منتظر بشن
تا قیامت فدات بشن،
تا تو بیای از نهایت حرف بزنی‌
عاشق اون صدات بشن،
می‌خوای که لیلیِت  بشم
تو مجنون دلم بشی‌
مونس و همدمم بشی‌
محرم هر غمم بشی‌
یارم بشی‌ امید  آخرم بشی‌
هر چی‌ می‌خوای به من بگو
تا بتونم فدات بشم
تا بتونم قربونِ یه نگات بشم ،
اسیر اون چشمات بشم
هم نفس و صدات بشم
عاشق خندهات بشم
عاشق خندهات بشم .

آرزوبیرانوند mahshar666ارزوبیرانوندشعر شاعر داستان دکلمه نویسنده ارزوبیرانوند
من به غمگینترین حالت ممکن شادم...نویسنده،خواننده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید