آن اشکها که روی دل تو اثر نداشت
رفتی دلت از این همه هق هق خبر نداشت
رفتی دلم خوش است که در آخرین نگاه
چشم تر سیاه تو قصد سفر نداشت
گفتم مرا ببر ولی انگار قلب تو
فهمیده بود و حوصله دردسر نداشت
هر روز بعد رفتن تو نامه داده ام
بی رحم ! یک جواب دو خطی ضرر نداشت
رفتی و ماند روی دلم داغ این سوال
آنها چه داشتند که این دربدر نداشت؟
***
حس کرد عاشق است ولی اعتنا نکرد
این بار هم که حق دلش را ادا نکرد
این بار هم پیش خودش گفت :” نه” . ولی
چشمان دخترک دل او را رها نکرد
هی ریخت . خورد . ریخت ولی درد مرد را
سیگار و چند بطری خالی دوا نکرد
می خواست نامه ای بنویسد ولی دریغ
یک واژه هم به کاغذ او اقتدا نکرد
.