خب تا به اینجا درمورد مقدمات تحلیلِ خواب نوشتم و شما میدانید که دیگر هر شخصی که در خوابهایتان میبینید ربطی به دنیای واقعی ندارد و درواقع بخشی از شخصیت خودتان است و به این دلیل چهرهی دیگران را برای حضورش انتخاب کرده که شما، آن انسان را به یک ویژگیِ خاص میشناسید. البته این را هم میدانید که جزئیات در تحلیلِ خوابها بسیار اهمیت دارد و ما نباید اهمیت هیچ شخص، مکان، شیء یا رفتاری را نادیده بگیریم، شاید دفعهی اولی که به این جزئیات فکر میکنید نتوانید ارتباط معناداری برایش پیدا کنید اما وقتی متمرکزتر شدید و اصرار به تمرکز روی خوابتان گرفتید کم کم میتوانید آنها را تفسیر کنید.
هرکسی توانِ ماندن در مسیر تحلیل خواب را ندارد چون ممکن است هرروز با ضعفهایش رو به رو شود و از آن جایی که همهی ما ظرفیت و میلی عمیق برای تغییر نداریم، نمیتوانیم در این راه دوام بیاوریم.
معمولاً ما با خودآگاهمان تصمیمات روزانه را میگیریم اما شب، با تناقضی رو به رو میشویم که نشان میدهد در ناخودآگاهمان وضعیت به گونهی دیگریست... یا ممکن است ناخودآگاهمان ما را از عادتهایمان باخبر کند و به ما هشدار دهد که با این عادتهایی که توجهی به آنها نداریم و به عنوان روند در زندگیمان انتخاب کردهایم، چه ضررهایی به خودمان میزنیم و کسانی که اهل بهبودِ فردی باشند، به خاطر بهتر شدنشان، از پیام خواب استفاده کرده و تغییراتی ایجاد میکنند که شاید سخت باشد اما ارزشش را دارد تا آنها انسان کاملتری شوند...
این مطلب را گفتم که به این نکته اشاره کنم، ناخودآگاه بیشتر نقشِ آگاه کردنِ ما از کارهایی که در حال انجام هستیم و تاثیراتش بر زندگیمان را دارد اما این ما هستیم که از این خردِ مهم چه استفادهای کنیم، به زندگی قبلیمان ادامه دهیم یا تغییرات لازم را پیاده سازی کنیم.
نکتهی مهم دیگری که قصد اشاره به آن را دارم این است که شاید وجود کسی که مهارت تحلیل خواب دارد به شما کمک کند معناها را پیدا کنید اما در نهایت این زندگی شما و ناخودآگاهِ شماست و هیچکس جز خودتان نمیتواند متوجه معنای هر بخش یا تحلیلِ پیام کلی خواب شود، پس در این راه به خودتان اعتماد کنید و اگر نیاز شد در ابتدا از افراد یا کتابها و نوشتهها کمک بگیرید.
یک خطر دیگر هم تحلیلِ خواب را تهدید میکند و آن هم این است که شاید خوابی ببینیم که از عناصر روز قبلمان تشکیل شده باشد و ما فکر کنیم که تحلیلِ خاصی نباید داشته باشد، اما همانطور که قبلاً هم گفتم، ناخودآگاه فقط از عناصر استفاده میکند و این ما هستیم که باید تک تکِ عناصر را جداگانه بررسی کنیم. چطور؟ در ادامه این فرآیند را توصیف میکنم.
اولین گام بعد از یادداشتِ تمام عناصر و جزئیات خواب، بررسی تک تک عناصر و نوشتن تداعیاتمان درمورد آنهاست. ما انسانها با دیدن یک چیز یکسان، چیزهای مختلفی به ذهنمان میرسد (چقدر چیز!) این چیزها (!) میتوانند تصاویر، کلمات و ... باشند، پس خیلی مهم است که بدانیم شما با دیدن یا شنیدن اسمِ جزیی که آن را یادداشت کردهاید چه چیزی به ذهنتان خطور میکند. البته که یک سری قراردادها هم بین ما انسانها وجود دارد که میتوانیم از آنها برای شروعِ فرآیند تداعیات استفاده کنیم، مثلاً اگر در خوابمان رنگ نارنجی را دیده باشیم، میدانیم که این رنگ، رنگِ هیجان و سرعت است، حتی میتوانیم در مورد ویژگی رنگها در اینترنت جستجو کنیم. ولی همچنان تداعیات هر انسان با انسانِ دیگر متفاوت است، برای مثال دوست معماری دارم که خواب دیده بود با مکعبی برخورد کرده، وقتی تداعیش را از معکب پرسیدم گفت که در معماری، مکعب منظمترین و قاعدهمندترین شکل است و من همیشه در طراحیهایم از آن استفاده میکنم، اگر قرار بود من تداعیاتم از مکعب را برایش بگویم هیچوقت به نتیجه برای ادامهی تحلیل خواب نمیرسیدیم چون ناخودآگاهِ او از برخورد با مکعب برای نشان دادنِ رد شدنش از قاعدههایش استفاده کرده بود.
پس شما برای هر عنصر، هرچیزی که به ذهنتان میرسد را بنویسید و مانندِ brainstorm نگرانِ درستی یا نادرستیش نباشید، فعلاً در این مرحله کارِ ما تولید است نه جمع بندی...
گاهی پیش میآید که برخی از انسانهایی که در خواب میبینیم را تا به حال ندیدهایم و نمیدانیم با آنها باید چه کنیم. من هم تجربهی اینگونه خوابها را زیاد داشتهام، مثلاً در یکی از خوابهایم پسری کوچک و مادرش را دیدم که در درختی زندگی میکردند یا پسری با تیپ هنری و موهای فری دیدم یا در یکی دیگر از خوابهایم دختری جنگجو با شمشیر را دیدم و ما باهم به دنبال حل مشکلی بودیم...
یکی از دوستانم تعریف کرد که در خوابش پسری لاغراندام او را دنبال میکرده، با توجه به اینکه آنها همجنس بودند من حدس زدم پسر لاغر، بخشِ ضعیف وجودش است که او را نادیده میگیرد، پس توجه به جنسیت خودمان و شخصیتها هم اهمیت دارد و به مبحث آنیما و آنیموس مرتبط است که بعداً بیشتر درموردش صحبت میکنم.
همهی اینها کهنالگوهای ذهن ما هستند، یعنی انسانهایی با یک ویژگی یا انرژی مشخص، که باز هم نشان دهندهی بخشی از وجود خودمان هستند... برای این که این مطلب را بهتر متوجه شوید پیشنهاد میکنم دربارهی آرکتایپها و کهن الگوها بیشتر بخوانید، اما من هم توضیحات کوتاهی اینجا میدهم.
در خیلی از خوابهایم، دیدِ انرژی محور یا آرکتایپی بود که به من کمک کرد خوابم را تحلیل کنم، برای مثال اگر با آرکتایپها آشنایی داشته باشید میدانید که 8 انرژی زنانه و 7 انرژی مردانه داریم که یکی از انرژیهای زنانه با نامِ هِرا و نمادِ ازدواج است، خیلی از خوابهایم برای نشان دادن مسائلی که درمورد ازدواج دارم، از انسانهایی که این انرژی درشان فعال بود استفاده کرد. مثلاً خواب دوستان و آشنایانی را میدیدم که میدانستم انرژی اصلیشان هِراست و این راه بزرگی را برای تحلیل باز میکرد.
یا درموردِ آن دختر جنگجویی که باهم به دنبال حل مسئله بودیم، کهن الگوی جنگجو بود و بخش آرتمیس و جنگجوی من که در آن مقطع زندگی به او نیاز داشتم و اگر آن انرژی را در خودم فعال میکردم میتوانستم مسائلم را بهتر حل کنم.
پس برای درکِ تمِ کلی خواب شاید نیاز باشد که با انرژیها و الگوهای کلی این دنیا بیشتر آشنایی داشته باشیم...
فکر میکنم جای مناسبی است تا بخش دوم را هم به اتمام برسانم و بقیهی اسرار خوابها را در قسمتهای بعدی فاش کنم! پس فعلاً از تداعی کردن عناصر لذت ببرید...