Mahssa Mossahebifard
Mahssa Mossahebifard
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

دو قدم مانده تا مهر


به روز اول مهر نزدیک و نزدیک تر می شویم.

نمی دانم از کی اول مهر برایم بهترین روز سال شد.

نمیدانم از کی عاشقش شدم.

فقط میدانم یک روزی ازش نفرت داشتم.

ان روزها که حقم بود عاشق و شاد و رها باشم و روحم را در مدرسه بزرگ کنم و استعدادهایم پرورش پیدا کند.

ان روزها اول مهر نفرت انگیز بود.

سوالات تکراری معلم ها

و اغاز دوران اسیری و بردگی و توهین و تحقیر

فکر کنم یادم امد از کی عاشق اول مهر شدم

از ان روزی که خودم معلم شدم

ان روز یک تصمیم بزرگ گرفتم

تصمیم گرفتم کاری کنم که شاگردانم با عشق به مدرسه بیایند.

با عشق به من، با عشق به درس، با عشق به بودنشان.

تصمیم گرفتم شادی و عشقی که در مدرسه های دهه شصت نبود را برای دهه هشتادی ها بسازم.

و موفق شدم.

افتخار من شاگرد اول تربیت کردن و نخبه ریاضی ساختن نیست.

افتخار من در این است که شادی را مهمان خانه بچه ها میکنم.

در کلاس من اول و دوم و سوم معنا ندارد.

همه امده اند و فرصت دارند به اندازه توانشان یاد بگیرند.

هر کدام رسالتی دارند.

قرار نیست همه دکتر مهندس شوند.

وظیفه من این است که ان ها را هدایت کنم به جایی که لذت بخش تر و شاد تر است.

چون موفقیت در انجا لانه دارد.

نه در زیر رتبه های تک رقمی کنکور و پست های سیاسی و طبقات فلان اجتماعی.

من دانش آموز غمگین گذشته که همیشه بخاطر برق چشمانش و شیطنت و خلاقیت محکوم میشدم، معلمی عاشق و شاد و رها شدم که برای روز اول مهر دیگر روزشماری میکنم.

تا اول مهر فقط دو روز دیگر باقیست.

پ.ن: راستی خواستم بگم معلم هایم را که گناهشان نااگاهی و ندانستن بود را بخشیده ام. می دانم که انها هم تقصیری نداشتند.‌ انها هم قربانی شدند.

مهرماهمدرسهرشد فردی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید