داستان از آنجایی شروع شد که به زن های سرزمینمان یاد دادیم بهای آنها اندازه زیبایی آنهاست! مردان قراراست آنها را بر اساس جذابیت چهره و بدنشان دوست بدارند و القاب به ظاهر غیر جدی اما بسیار جدی مانند داف، سکسی و ... را به آنها دادیم. یادمان رفت حقیقت زندگی را! یادمان رفت زن بودن ما عروسک بودن ما نیست!
از آنجایی شروع که یاد گرفتیم هر قسمت از بدن را که دوست نداریم تغییر دهیم! یا هوس کنیم شبیه هر کسی که دوست داریم بشویم! اولویت اولمان شد ظاهر و لباس و زیبایی در حالی که شغل ما مدل مد یا طراح لباس نبود!
امروز تصویر شهره آغداشلو را در پیج اینستاگرامش دیدم و به ذهنم رسید که چقدر جذاب مانده است با اینکه سالهاست او را ندیده ام!
از اینکه میبینم یک زن با این شهرت و توانمندی نگران ردپای گذر زمان بر روی صورتش و اطراف چشمانش نیست و برای چروک ها نمیجنگد، لذت میبرم!
نمیدانم از کی شروع شد قصه جوان ماندن در حالی که حقیقت زندگی چهار فصل دارد و فصل آخر زمستان است و پیری و چروک شدن!
هنوز انگیزه کسانی که با زیبایی متوسط جراحی زیبایی میکنند یا بدن خود را به مد روزی که اصلا نمیدانند اصالت آن از کجاست تغییر میدهند، نمیفهمم!
چرخه ای که تا ابد ادامه دارد و دائم باید برای روتوش آن تلاش کنی! به نظر من جراحی زیبایی تنها در صورت نقص و زشتی ناهنجار قابل پذیرش است. اعتماد به نفسی که با جراحی ساخته میشود مانند ساختن بنایی روی آب است که می لرزد و گاهی میریزد!
بدن همراه ابدی ماست. باید بیشتر از هر چیزی در دنیا دوستش داشته باشیم و همان گونه که هست بپذیریم بودنش را!
مگر این زن با صورتش پول در نمی آورد؟ چرا به فکرش نرسیده که در پیشرفته ترین کشور دنیا چروک های دور چشمش را صاف کند! معلوم است که هیچ وقت برای آن برنامه ای نداشته است.
حتی در جوانی!
دغدغه او نبوده است!
اما چقدر شاد و سرزنده است. هنگامی که میخندد و راه میرود و حرف میزند مانند یک دختر جوان بوی زندگی می دهد! همیشه او را دوست داشته ام!
از کودکیم! صدایش را!
که خاص ترین صدای دنیاست!
...و الان دلم میخواهد از او یاد بگیرم و نگران چروک های دور چشمم نباشم!
حتی اگر اندازه او توانایی ندارم!
حتی اگر اندازه او توانایی