اکنون توانستم رمان بی خانمان را به پایان برسانم. آنقدر پر هیجان بود که وقتی کتاب را دست می گرفتم معلوم نبود کی زمین می گذارمش! این کتاب اتفاق های خوب و بد زندگی، یک پسر یتیم که مردی او را میان برف ها پیدا می کند و به فرزند خواندگی قبول میکند رقم می خورد.در کتاب بی خانمان شکست ها و پیروزی های این پسر می خوانیم و همراه او گریه میکنیم و می خندیم.
این پسر جثه ی کوچکی دارد امّا در دل او ایمان به پیروزی موج می زند. او در این ماجراجویی گسترده دوستان جدید خود را پیدا می کند و آن ها همسفر او می شوند. مردی که او را از برف و بوران نجات داد و به فرزند خواندگی قبول کرد آقای باربرین نام داشت و همسرش که مادر ناتنی پسر می شد را مادر باربرین صدا می زد؛
پسرک تا هشت سالگی نمی دانست که متعلق به این خانواده نیست چون از وقتی که به خانه آقای باربرین آمده بود، آقای باربرین در جنگ بود و در این هشت سال پیش او نبود. وای! یادم رفت بگویم که اسم پسر رمی است. رمی به یک نوازندهی پیره دورهگرد فروخته شد و پیرمرد به او چنگ یاد داد؛ آن ها به شهر های مختلف سفر کردند و در هر جا شروع به آواز خواندن می کردند تا مردم کمی به آن ها پول بدهند. این خلاصهای از داستان بود؛
و نویسنده این کتاب هکتور مالو کتاب دیگری نیز به نام « باخانمان » را هم نوشته است امّا متاسفانه من این کتاب را ندارم. ولی امیدوارم که هر چه سریعتر این کتاب را بخرم.?
من پیشنهاد می کنم که این کتاب را فراهم کرده و بخوانید شک ندارم که امکان نداره بدتون بیاد???