لحظه سال تحویل چشام رو بستم که آرزو کنم
نفس هات انگار از کنار گوشم میومد و موهام با آهنگش میرقصیدن
ذوق کردنت هم هنوز مثل اون وقتا بود.. بی صدا میخندیدی و قلب من صداش در میومد که بی صدا خندیدنت هم جذاب لعنتی ِ من!
یه لحظه حتی گرمی دستات رو دور شونه ام حس کردم و گُر میگرفتم از این حجم نزدیکی
چشام رو باز کردم که تو آسمون چشمات آرزوم کنم و این فاصله رو به حداقلش برسونم و خودمو بندازم تو آغوشت
بازکردم چشامو
رفته بودی
بازم خیالاتی شدم
نگرانی رو تو چشمای همه میبینم و به خودم میام
دست که به چشمهای خیسم میبرم
لرزش دستام رو میبینم
بد عادتم کردی
که دستام بی دستای تو آروم و قرار ندارن
و الان اینجام بی تو
و باز یه لحظه ی دیگه تو زندگیمو با خیالت گذروندم
اینم یجورشه دیگه
هر کی موقع سال تحویل یه دعا و آرزویی داره
و
تو هم
آرزوی تحویل سال منی!
...
پی نوشت : سلام ! من برگشتم دوباره ..