من این خبر را در رکنا خواندم و قصد دزدی مطلب را ندارم. فقط باز نشرش میکنم تا خوانده شود!!!
ثریا از سرنوشت خود میگوید، از کابوسهای شبانهاش، ازجنون، از ترس... از وحشت خوابیدن در قبر....!
اما میگوید اگر باز در آن شرایط قرار بگیرد، شاید باز هم به داخل قبر برود. شاید باز هم با سه مرد بخوابد، بخوابد تا زنده بماند...
اینجا تهِ تهِ تهِ خط است...
داستان ثریا داستان یک زن از هزاران زنان بیخانمان این شهر است. زنانی که مامنی جز قبر ندارد. زندهاند اما حتی به قدر مردگان هم حق زندگی ندارند.
خیلی زرنگ باشیم در گوشه و کنار پنهان می شویم و شب ها به راهروهای کنار توالت ها پناه می بریم. کسی که زرنگ نیست مجبور می شود از پول کارت متروی خودش کم کند و سوار بر مترو به پارک های شهر پناه ببرد. اما پارک ها برای زن ها امن نیست.
بیخانمان این شهر را کوچاندهایم به ته خط... حرم بنا کردهایم آنچنان و باز آنها در گورها میخوابند، اگر شانس نیاورند در دستشویی و یا زیر راهپلهها خود را جا کنند.
حرم برای اینها جا ندارد. نهایت سه ساعت بتوانند در حرم بمانند. اما اسمش حرم است.
غذا برای زائران است و اگر بتوانند خود را میان زائران جا دهند، باز هم غذا فقط در روزها خاص توزیع میشود. ثریا به خبرنگار میگوید: شاید باورتان نشود اما چند وقت پیش بعد از دو روز دل ضعفه و گرسنگی مجبور شدم تن به خواسته ۳مرد بدهم. اصلا شده که دو روز دلضعفه داشته باشی و خودت را فقط با آب سیر کنی؟ هیچ وقت فکر نمیکردم برای یک ساندویچ فلافل شب تاریک داخل قبرها تن به خواسته های شوم سه مرد بدهم. اینجا که باشی آدم های عجیب و غریب زیاد می بینی بعضی مردها در قبرها هم به خواسته هایشان می رسند.
اینها خار چشم هستند قبرها هم برای آنها جا ندارند و حالا شانسی که آوردهاند این است که آنقدر گور بی مرده زیاد شده که میتوانند در آن جا بگیرند...
ثریا دنیال کار است، حتی اگر شود ظرفشویی.... اما کسی به او کار نمیدهد.
و مددکارهای اجتماعی؟ بسته به ژستهای انتخاباتی است. یارو از شورای شهر میآید با عطری که در آن مسیر نوای بهشتی دارد اما این فقط عکاسی و ژست است. یارو میرود که میرود...
بیخانمانها را از آمارها خط میزنند، از لیستهای امداد و نصیب این کارتن خوابها فقط غذای روی قبرها و خیرات گاه و گدار مرقد است. اگر به آنها بدهند.